جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: دری . [ دُرْ ری ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به دُرّ. رجوع به در شود. || درخشان چون در : کنم گنجی از سفته ٔ طبع پر چو پیروزه پیروز و دری چو در. نظامی . || (اِ) درخشندگی و روشنی و تلألؤ و تابندگی ، گویند: دری السیف ؛ یعنی درخشندگی شمشیر و روشنی آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). - کوکب دری ؛ ستاره ٔ روشن و درخشان . (منتهی الارب ). ستاره ٔ ثاقب و درخشان ، و آن تشبیه به دُرّ است در صفات و حسن و سفیدی .(از اقرب الموارد). ستاره ٔ بزرگ و روشن . (مهذب الاسماء). دوره کننده ٔ تاریکی و روشن مانند در و مروارید وستاره ٔ رخشان بزرگ ، منسوب به در بجهت روشنی و تلالؤآن . (از دهار). ناگاه برآینده و سخت تابان و روشن . (یادداشت مرحوم دهخدا). منسوب به دُرّ و به قولی کوکب دری همین منسوب در باشد. واحد دراری و آن کواکب سخت روشن باشند از متحیره و ثوابت . (یادداشت مرحوم دهخدا). ج ، دَراری . (منتهی الارب ) (دهار) : المصباح فی زجاجة، الزجاجة کأنها کوکب دری یوقد من شجرة مبارکة زیتونة. (قرآن 35/24)؛ چراغ در آبگینه ای است و آن آبگینه گویی ستاره ای است درخشان که از درخت زیتون مبارکی برافروخته می شود. گر سنگ ده آسیا فروافتد در پیش رخش ز کوکب دری . منوچهری . از آسمان خاطر و بحر ضمیر من در دری و کوکب دری نثار تست . خاقانی . این ستاره ٔ دری و دردری بر همام بحرسان خواهم فشاند. خاقانی . کوکب دری است یا در دری کز هر دری دست و کلکش گاه توقیع از بنان افشانده اند. خاقانی . این در دری باﷲ از کوکب دری به کز دست عطارد زه گفتار چنین خوشتر. خاقانی . تابناك، درخشان، درخشنده، روشن تازي door, doorjamb, doorpost, pylon, wicket, pearl, plug, valve, dari باب، أبواب، مدخل، باب السيارة، باب المبني bir kapı une porte eine tür una puerta una porta درب، در، باب، راهرو، چهارچوب، باهو، برج، پیل یا تیر برق، شاه تیر، چوگان، حلقه، باجه، دریچه، دروازه کوچک، مروارید، صدف، اب مروارید، دو شاخه، توپی، قاچ، سر، شیر، سوراخ گیر، سوپاپ، لامپ، سر پوش
ترکیب:
(صفت نسبی، منسوب به دُرّ) [عربی: درّیّ] [قدیمی]
مختصات:
(دَ)
الگوی تکیه:
WS
نقش دستوری:
اسم
آواشناسی:
dari
منبع:
لغتنامه دهخدا
معادل ابجد:
214
شمارگان هجا:
2
دیگر زبان ها
انگلیسی
door|doorjamb , doorpost , pylon , wicket , pearl , plug , valve , dari
ترکی
bir kapı
فرانسوی
une porte
آلمانی
eine tür
اسپانیایی
una puerta
ایتالیایی
una porta
عربی
باب|أبواب , مدخل , باب السيارة , باب المبني
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
در زبان فارسی، کلمه "دری" میتواند به معانی مختلفی اشاره داشته باشد. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی و معنایی مرتبط با این کلمه پرداخته میشود:
معنا و مفهوم:
"دری" به معنای "دریا" و "آب بزرگ" است که در بعضی از متون قدیمی به کار میرود.
در برخی مواقع، "دری" به عنوان صفتی برای توصیف چیزی به کار میرود.
استفاده و ترکیبها:
این کلمه ممکن است با دیگر کلمات ترکیب شود، مثلاً "دریای خزر" یا "دریای عمان".
همچنین میتواند به عنوان صفت در جملات به کار رود. مثلاً "آب دری آرام است."
قواعد نگارشی:
در نوشتار فارسی، باید توجه داشت که "دری" به صورت پیوسته و با رعایت اصول نگارشی نوشته شود.
در جملات، حتماً باید به جایگاه آن دقت کرد تا خوانایی متن حفظ شود.
نکات صرفی:
این کلمه نمیتواند به صورت جمع نوشته شود؛ بنابراین "دریها" غلط است و باید به صورت مفرد "دری" باقی بماند.
نکات تلفظی:
در تلفظ این کلمه، توجه به نوع واژه و زمینه استفاده میتواند تأثیرگذار باشد؛ مثلاً در اشعار یا ادبیات که ممکن است نیاز به تلفظ خاصی باشد.
با رعایت این نکات، میتوانید به درستی از کلمه "دری" در نگارش فارسی استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال از استفاده کلمه "دری" در جملات آورده شده است:
دری که در حیاط خانهام نصب شده، بسیار زیبا و جذاب است.
او از دری که به باغ میرفت، خارج شد و با دوستانش قدم زد.
ما در یک روز آفتابی، کنار دری بزرگ دریا نشسته و از منظره لذت بردیم.
در سفر به شمال، دری را دیدیم که به زیبایی در حال غروب بود.
صدای امواج دریا از پشت دری که باز بود، به گوش میرسید.
اگر نیاز به مثالهای بیشتری دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: درب، در، باب، راهرو، چهارچوب، باهو، برج، پیل یا تیر برق، شاه تیر، چوگان، حلقه، باجه، دریچه، دروازه کوچک، مروارید، صدف، اب مروارید، دو شاخه، توپی، قاچ، سر، شیر، سوراخ گیر، سوپاپ، لامپ، سر پوش