جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: دریغ داشتن . [ دِ / دَ ت َ ] (مص مرکب ) بازداشتن و منع کردن و رد کردن و ابا کردن و امتناع نمودن و امساک کردن و نگاه داشتن . (ناظم الاطباء). مضایقه نمودن . (آنندراج ). مضایقه کردن . مضایقه داشتن . مضایقت کردن : گر ایدون که از من نداری دریغ یکی باره با جوشن و ترگ و تیغ. فردوسی . گه بزم زرّ و گه رزم تیغ ز جوینده هردو ندارد دریغ. فردوسی . اگر دیده خواهد ندارم دریغ که دیده به از گنج و دینار و تیغ. فردوسی . به تیر و به نیزه به گرز و به تیغ مداریدزخمی ز جانم دریغ. فردوسی . اگر خاک داری تو از من دریغ نشاید سپردن هوا را چو میغ. فردوسی . شبستان او گر گهربار میغ شود او ندارد ز کسری دریغ. فردوسی . ندارم ازو گنج و گوهر دریغ نه برگستوان و نه کوپال و تیغ. فردوسی . از ایشان یکی کان بگیرد به تیغ ندارم ازو تخت شاهی دریغ. فردوسی . از این هردو چیزی ندارد دریغ که بهر نیام است یا بهر تیغ. فردوسی . فروزنده میغ و برآرنده تیغ بکین اندرون جان ندارم دریغ. فردوسی . پدر گر ز فرزند دارد دریغ سرگاه اندر سرش باد تیغ. فردوسی . چو خشنود باشد جهاندار پاک ندارد دریغ از من این تیره خاک . فردوسی . نشاید که داریم چیزی دریغ زدارنده ٔ لشکر و تاج وتیغ. فردوسی . ندارم دریغ ازشما گنج خویش نه هرگز براندیشم از رنج خویش . فردوسی . ببخشم به تو هرچه خواهی ز من ندارم دریغ از تو من جان و تن . فردوسی . سپاهی که دارد سر ازشه دریغ بباید همی کافت آن سر ز تیغ. ابوالمثل بخارائی . خدای نعمت ما را ز بهر خوردن داد بیا و نعمت او را ز ما دریغ مدار. فرخی . خشم آیدت که خسرو با من کند نکویی ای ویحک آب دریا از من دریغ داری . منوچهری . روی ندارد گران از سپه و جز سپه مال ندارد دریغ از حشم و جز حشم . منوچهری . اگر... فرموده اید تا سالار... باشم ، آن خدمت بسر برم و جان و تن و سوزیان و مردم دریغ ندارم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 86). اگر رای عالی بیند این خدمت از بنده دریغ ندارد. (تاریخ بیهقی ص 412). ما را از علم خویش بهره دادی و هیچ چیز دریغ نداشتی تا دانا شدیم . (تاریخ بیهقی ص 338). ما را بجای پدر است و مهمات بسیار پیش داریم [ مسعود ] و واجب نکند که وی کفایت خویش از ما دریغ دارد. (تاریخ بیهقی ص 145). نکوبختی و دانش و کلک و تیغ خدا هیچ ناداشته زو دریغ. اسدی . بسا کس که یک دانگ ندهد به تیغ چو خوش گوئیش جان ندارد دریغ. اسدی . اگر خواهی بهترین خلق باشی چیزی از خلق دریغ مدار. (قابوسنامه ، منسوب به نوشیروان ). خلق اگر از تو خست ناگه خار تو گل خود از او دریغ مدار. سنائی . نفسی دریغ داری زمن ای دریغ برمن ز تو قانعم به بوئی که سمنبر منستی . خاقانی . عواطف و استمالت که زکات جاه است از او دریغندارد. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 120). خیز و مزن برسپر خاک تیغ کز تو ندارند یکی نان دریغ. نظامی . چو من جان ندارم ز خسرو دریغ چه باید زدن چنگ در تیرو تیغ. نظامی . مدار پند خود از هیچ کس دریغ و بگو اگرچه از طرف مستمع بود تقصیر. ؟ (از تاریخ گیلان و دیلمستان میرظهیرالدین مرعشی ). نظر دریغ مدار از من ای مه منظور که مه دریغ نمی دارد از خلایق نور. سعدی . تو چوب راست از آتش دریغ می داری کجا به آتش دوزخ برند مردم راست . سعدی . تو تیز غایت امکان از او دریغ مدار که آن نماند و این ذکر جاودان ماند. سعدی . چو دارند گنج از سپاهی دریغ دریغ آیدش دست بردن به تیغ. سعدی . چو رنج برنتوانی گرفت از رنجور قدم ز رفتن و پرسیدنش دریغ مدار. سعدی . اگر نصیب نبخشی نظر دریغ مدار شکر فروش چنین ظلم بر مگس نکند. سعدی . فلان بازرگان نوشدارو دارد اگر بخواهی باشد که دریغ ندارد. (گلستان سعدی ). بلکه مرا دقیقه ای از علم کشتی مانده بود که همه عمر از من دریغ همی داشت . (گلستان ). روی از مصاحبت مسکینان تافتن و فایده دریغ داشتن . (گلستان ). اگر قدری بخواهد شاید دریغ ندارد. (گلستان ). ز عمارت نظر مدار دریغ به رعیت جواد باش چو میغ. اوحدی . صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار وزان به عاشق مسکین خبر دریغ مدار. حافظ. withhold, spare منع، خصم، أمسك، كبت، كتم، اقتطع، كبح، إمتنع عن، حجب منع کردن، خود داری کردن، نگاه داشتن، مضایقه داشتن، چشم پوشیدن از، بخشیدن، برای یدکی نگاه داشتن، در ذخیره نگاه داشتن
کلمه "دریغ داشتن" به معنای ابراز تاسف و بیان ناامیدی است و به طور کلی به کار میرود. در زیر برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه بیان شده است:
نحو: "دریغ داشتن" به صورت فعل است و معمولاً به عنوان فعل مرکب به کار میرود. فعل "داشتن" در اینجا به عنوان فعل کمکی عمل میکند.
فعل و فاعل: معمولاً این عبارت به همراه یک فاعل بیان میشود. به عنوان مثال: "من از رویداد اخیر دریغ دارم".
استفاده در جملات: این عبارت به راحتی میتواند در جملههایی با حالتهای مختلف مانند گذشته، حال و آینده به کار رود. مثلاً:
گذشته: "او از رفتن دوستانش دریغ داشت."
حال: "من از اینکه نتوانستم بیایم دریغ دارم."
آینده: "اگر نتوانم بیایم، از این موضوع دریغ خواهم داشت."
رابطه با دیگر واژهها: "دریغ" واژهای است که معمولاً با قیدهایی مانند "زیاد"، "بسیار" و "هرگز" همراه میشود تا شدت احساس را نشان دهد.
مثال: "من هرگز از این تصمیم دریغ نکردهام."
نگارش: برای نوشتن این کلمه، توجه داشته باشید که "دریغ" به معنای افسوس و تاسف به کار میرود و "داشتن" به عنوان فعل کمکی، برای بیان انفعال یا احساس استفاده میشود.
معانی و مترادفها: "دریغ" میتواند به معنای تاسف، افسوس، و یا کمبود نیز به کار رود، پس باید در استفاده از آن دقت کنید.
با رعایت این نکات میتوانید بهُرهبرداری بهتری از کلمه "دریغ داشتن" در نوشتار خود داشته باشید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
او هیچگاه از گفتن حقیقت دریغ نداشت و همیشه صادقانه نظرش را بیان میکرد.
در این شرایط دشوار، از کمک به دیگران دریغ نداشته و همواره آمادهی یاری بودم.
با اینکه او توانایی کمک داشت، اما از ابراز عشق و محبت دریغ میکرد.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: منع کردن، خود داری کردن، نگاه داشتن، مضایقه داشتن، چشم پوشیدن از، بخشیدن، برای یدکی نگاه داشتن، در ذخیره نگاه داشتن
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر