جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: دله . [ دَ ل َ /ل ِ ] (اِ) جانوری است که آنرا قاقم گویند و گربه ٔ صحرایی را هم گفته اند و معرب آن دلق است . (از برهان ). ابن مِقرض ، و آن جانورکیست قاتل و کشنده ٔ کبوتر و نوعی موش بحساب می آید که در فارسی آنرا دله خوانند. (از تاج العروس ذیل مقرض ).روباه سفید که از پوست آن پوستین کنند و آن پوستین را نیز گویند و معرب آن دلق است و برخی گویند آن گربه ٔ صحرایی است . (از آنندراج ) (از انجمن آرا). گربه صحرایی و برخی گویند روباه سفید. (از غیاث ). گربه ٔ دشتی . (شرفنامه ٔ منیری ). پستانداری است از راسته ٔ گوشتخواران جزو تیره ٔ سموریان به قامت گربه ، دارای پاهای کوتاه و دم دراز و پوست نرم و به رنگ زرد یا قهوه ای . زیر گردن و شکمش مایل به سفیدی است . پوست دله را آستر جامه و دستکش سازند : خواسته ٔ ایشان [ مردم ناحیت براذاس ] پوست دله است . (حدود العالم ). همیشه تا به صورت یوز کمتر باشد از آهو همیشه تا به قوت شیر برتر باشد از دله . فرخی . و او راست [ زحل را ] گاو... و دله و گربه ... (التفهیم ). ز هرسو بی اندازه در وی بجوش بتان پرندین بر دله پوش . اسدی . کنون بود که ز گرما گران شود بر تن سمور و قاقم و سنجاب و دله و روباه . فلکی . گربه نه ای دست درازی مکن با دله ای ده دله بازی مکن . نظامی . چو سنجاب و قاقم سمور و فنک دله صدر و روباه و ابلق ادک . نظام قاری (دیوان ص 186). در آن قتال دله صدر روی گردانید بداد ابلق سنجاب پشت و کرد حذر. نظام قاری (دیوان ص 19). استدلاق ؛ برآوردن دله را. (از منتهی الارب ). - دله ٔ پیسه ؛ کنایه از شب و روز : روز و شب از قاقم و قندز جداست این دله ٔ پیسه پلنگ اژدهاست . نظامی . || موش خرما. راسو. نوعی موش صحرایی .(از فرهنگ لغات عامیانه ). || جامه ٔ پشمینه و خرقه ٔ مرقع درویشان که از آن پشمها آویخته باشد.(از برهان ). پشمینه ای است با مویهای آویخته که درویشان پوشندش ، و دلق همانست . (شرفنامه ٔ منیری ). 1- ولگرد، هرزه
2- چشم چران، ناپاك
3- پرخور، شكم پرست، شكمو،
4- دزد، دست كج، دله دزد glutton, marten, mean glutton, scab, dela الشره، نهمة، اللقام حيوان نهم kalp le cœur das herz el corazón il cuore ادم پر خور، شکم پرست، سمور، جرب، حکه، پوست زخم، اثر زخم، گر
کلمه "دله" در زبان فارسی به معانی مختلفی استفاده میشود و بسته به کاربرد آن، قواعد و نگارش متفاوتی دارد. در زیر به برخی از نکات مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
معنی و کاربرد:
"دله" در برخی مناطق ایران به معنای "دل" به کار میرود و به ویژگیهایی مانند احساسات و عواطف مرتبط است.
در برخی شعرها و ادبیات، "دله" به نوعی نشانه عمق دل و احساسات است.
قواعد نگارشی:
استفاده از کلمه در جملات: در جملات، "دله" معمولاً به عنوان اسم یا مفعول به کار میرود. به عنوان مثال: "او دلهای بزرگ و مهربان دارد."
تلفظ: در تلفظ این کلمه، تأکید بر روی دو سیلاب آن وجود دارد و باید به درستی تلفظ شود.
نکات زبانی:
"دله" به عنوان یک اصطلاح در ادبیات و شعرهای فارسی ممکن است با کلمات و عبارات دیگر ترکیب شده و معانی مبهمتری پیدا کند.
نحوه نوشتن:
کلمه "دله" به صورت درست و بدون هیچ گونه تغییر یا اضافهای باید نوشته شود.
با توجه به متن و زمینهای که در آن استفاده میشود، "دله" میتواند معانی و کارکردهای مختلفی داشته باشد. در نتیجه، شناخت دقیق از متن و نوع ادبیات در استفاده صحیح از این کلمه بسیار مهم است.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه “دله” در جملات آورده شده است:
دلهام برای دیدن دوستان قدیمیام خیلی تنگ شده است.
هر بار که درباره گذشته فکر میکنم، دلهام درد میگیرد.
وقتی او را در جمع دیدم، دلهام از شادی تپید.
او گاهی بیملاحظه حرف میزند و باعث میشود دلهام برآشوبد.
دلهام برای سفر به شهرهای جدید همیشه آماده است.
امیدوارم این جملات مفید باشند!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: ادم پر خور، شکم پرست، سمور، جرب، حکه، پوست زخم، اثر زخم، گر