جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: رام . (اِخ ) نام عاشق . (آنندراج ) (انجمن آراء) (منتخب اللغات ). نام عاشق ویس . و چون او بسیار عیاش و شادکام و پیوسته خوشحال و خوش طبع بود ورا بدینجهت رام میگفتند و به رامین شهرت دارد و قصه ٔ ایشان منظوم و مشهور است . (از سروری ) (برهان ). نام عاشق ویسه که رامین و رامتین نیز گویندش . (شرفنامه ٔ منیری ). نام عاشق ویس که رامین نیز گویند. (از شعوری ج 2 ورق 10) (ناظم الاطباء). نام عاشق ویس که واضع ساز چنگ است و رامین نیز آمده و چون در فارسی رام بمعنی خوش آمده و او بسیار عیاش بوده او را رام گفتندی . (برهان ) : مر او را گفت [ دایه ] راما نیکناما نگردد همچو نامت ویس راما. (ویس و رامین ). فزون شد در دلش بخشایش رام گرفت از دوستی آرایش رام . (ویس و رامین ). رام را گر برگ گل باشد نبیند ویس را ور سلیمان ملک خواهد ننگرد بلقیس را. خواجوی کرمانی . 1- آمخته، اهل، تابع، دست آموز، فرمانبردار، مانوس، مطيع، منقاد
2- نرم شانه
3- آرام وحشي، سركش tame, docile, meek, domestic, manageable, amenable, obedient, biddable, governable, treatable, ram أليف، مروض، داجن، مذلل، غير ممتع، خالي من النكهة، وديع، كبح، دجن، طوع، روض، قهر، ذلل، تملك نفسه، لين الطبع، أنس veri deposu ram ram ram ariete اهلی، بی مزه، سست مهار، بی روح، خو گرفته، مطیع، سر براه، سربزیر، تعلیم بردار، رام شدنی، با حوصله، بردبار، فروتن، حلیم، خاضع، خانگی، خانوادگی، بومی، قابل اداره، کنترل پذیر، متمایل، قابل جوابگویی، حرف شنو، خاشع، پیشنهادشدنی، قابل درمان، قابل بحث، نرم
أليف|مروض , داجن , مذلل , غير ممتع , خالي من النكهة , وديع , كبح , دجن , طوع , روض , قهر , ذلل , تملك نفسه , لين الطبع , أنس
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "رام" در زبان فارسی میتواند معانی و کاربردهای مختلفی داشته باشد. این کلمه بهطور کلی به معنای آرام و مطیع است و در معانی دیگری نیز مورد استفاده قرار میگیرد. در ادامه به برخی از قواعد نگارشی و استفاده از این کلمه اشاره میکنیم:
نحوه نوشتار: کلمه "رام" همیشه به همین شکل و بدون تغییر نوشتاری استفاده میشود.
جایگاه در جمله: "رام" معمولاً صفت است و میتواند قبل یا بعد از اسم بیاید. مثلاً:
"گربهی رام"
"این سگ رام است."
تنوع معنا: "رام" میتواند به معنای آرامش و سکون نیز باشد. به عنوان مثال:
"آبهای رام به آرامی در دره جریان دارند."
کاربردهای مرتبط: در برخی از متون، "رام" ممکن است به عنوان بخشی از یک کلمه ترکیبی نیز استفاده شود، مانند "رامش" که به معنای آرامش است.
پیشوندها و پسوندها: برای تأکید بر نوع یا درجه رام بودن، میتوان از پیشوندها یا پسوندها استفاده کرد. به عنوان مثال:
"بسیار رام"
"نیمهرام"
نکات نگارشی: در نوشتار رسمی، باید دقت کرد که به معنای دقیق کلمه توجه شود و از بهکار بردن این کلمه در موقعیتهای غیررسمی یا غیرمناسب پرهیز گردد.
امیدوارم این نکات به شما در استفاده صحیح از کلمه "رام" کمک کند!
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "رام" در جملات مختلف آوردهام:
او ماشین جدیدش را به روز کرده و سیستم رامت بهینهسازی کرده است.
اطلاعات ذخیرهشده در RAM کامپیوتر قابل دسترسی و خواندن هستند.
پس از پیادهسازی تغییرات جدید، سیستم به خوبی رامت و کار میکند.
در طراحی بازیهای ویدئویی، از RAM برای مدیریت بهتر گرافیک و سرعت بارگذاری استفاده میشود.
در برخی از گوشیهای هوشمند، مقدار رام میتواند تأثیر زیادی بر روی عملکرد کلی دستگاه داشته باشد.
اگر سوال دیگری دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: اهلی، بی مزه، سست مهار، بی روح، خو گرفته، مطیع، سر براه، سربزیر، تعلیم بردار، رام شدنی، با حوصله، بردبار، فروتن، حلیم، خاضع، خانگی، خانوادگی، بومی، قابل اداره، کنترل پذیر، متمایل، قابل جوابگویی، حرف شنو، خاشع، پیشنهادشدنی، قابل درمان، قابل بحث، نرم