جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

zād
born  |

زاد

معنی: زاد. (مص مرخم ) بمعنی زائیدن باشد. (برهان قاطع) (فرهنگ رازی ). زادبوم ؛ وطن . رجوع به زادبوم شود. || مخفف زاده . زائیدن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). فرزند. (شرفنامه ٔ منیری ) :
بر شاه شد زادفرخ چو گرد
سخنهای ایشان همه یاد کرد.
فردوسی .
دل روشن نامور شد سیاه
که تا چون کند بد بدان زاد شاه .
فردوسی .
- آدمیزاد :
به هر بقعه ای کادمیزاد دید
به ایشان سخن گفت و زیشان شنید.
نظامی .
چنان کادمی زاد را زان نوا
برقص و طرب چیره گشتی هوا.
نظامی .
- پاک زاد :
چه خوش گفت فردوسی پاک زاد.
سعدی (بوستان ).
- پری زاد :
دستان که تو داری ای پری زاد
بس دل ببری بکف و معصم .
سعدی (ترجیعات ).
پری که در همه عالم بحسن موصوفست
ز شرم همچو پری زاد میشود پنهان .
سعدی .
- پیش زاد .
- ترک زاد :
سخن بس کن از هرمز ترک زاد
که اندر زمانه مباد آن نژاد.
فردوسی .
- حورزاد :
می خور ز دست لعبتی حورزاد
چون زاد سروی بر گل و یاسمن .
فرخی .
تو گفتی که عفریت و بلقیس بود
قرین حورزادی به ابلیس بود.
سعدی (بوستان ).
شب خلوت آن لعبت حورزاد
مگر تن به آغوش مأمون نداد.
سعدی (بوستان ).
- خاک زاد :
نشاید بنی آدم خاک زاد.
سعدی (گلستان ).
- خانه زاد .
- دیوزاد :
همی هر چه روز آمد آن دیوزاد.
قوی دست گردد که دستش مباد.
نظامی .
- زاد بر زاد .
- زادبوم .
- زاد و بود .
- زاد و رود .
- زه و زاد .
- شهمیرزاد.
- فرخ زاد .
- کشمیرزاد :
همان پای کوبان کشمیرزاد
معلق زن از رقص چون دیوباد.
نظامی .
- مادرزاد :
ز مادر آمده بی گنج و ملک و خیل و حشم
همی روند چنان کآمدند مادرزاد.
سعدی .
- ناپاکزاد .
- نوزاد :
بگوش آمد آواز نوزاد من .
نظامی .
- نیوزاد :
نوازید و نالید و زین برنهاد
بر او برنشست آن یل نیوزاد.
فردوسی .
- همزاد .
و رجوع به زاد بر زاد. زادبود. زاد و بوم . زادبوم . زاد و رود. زه و زاد. شهمیرزاد و فرخ زاد در این لغت نامه شود. || بمعنی کره ٔ نوزاده شده از اسب و خر نیز آمده است . (برهان قاطع). || (ص ) مخفف آزاد است که نقیض بنده باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) :
منوچهر چون زادسرو بلند
بکردار طهمورث دیوبند.
فردوسی .
و رجوع به زاد سرو در این لغت نامه شود.
بدو گفت کای زادمرد جوان
چرائی پر از دردو تیره روان .
فردوسی .
همی خواندند آفرینی بدرد
که این نیک پی خسرو زادمرد.
فردوسی .
بماند به تیمار و دل پر ز درد
چو ما مانده ایم ای شه زادمرد.
فردوسی .
بدو گفت کای زادمرد جوان
چنین رای از خود زدن چون توان .
نظامی .
جهان دار فرمود کان زادمرد
فروشویداز دامن خویش گرد.
نظامی .
زادمردی چاشتگاهی دررسید
درسرا عدل سلیمان دردوید.
مولوی (مثنوی ).
رجوع به زادمرد در این لغت نامه شود.
... ادامه
408 | 0
مترادف: 1- توشه، خوراك، ره توشه، زادراه، قوت لايموت 2- فرزند 3- عمر
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [مخففِ زاده]
مختصات: (شُ دَ) (مص ل .)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: zAd
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 12
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
born | offspring , child , bad
ترکی
zad
فرانسوی
zad
آلمانی
zad
اسپانیایی
zad
ایتالیایی
zad
عربی
مولود | مولود بالفطرة , وُلِدّ
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "زاد" به معنای "زاده" یا "زایش" است و به طور عمومی در متون فارسی به کار می‌رود. این کلمه می‌تواند در زمینه‌های مختلفی مورد استفاده قرار گیرد. در اینجا به چند نکته نگارشی و قواعد استفاده از این کلمه اشاره می‌کنیم:

  1. نوشتار صحیح: کلمه "زاد" باید به صورت صحیح و بدون اشتباهات نگارشی نوشته شود.

  2. تلفظ: تلفظ این کلمه به صورت [zād] است و باید در گفتار و نوشتار به درستی بیان شود.

  3. ترکیب با دیگر کلمات: "زاد" می‌تواند در ترکیب با دیگر کلمات به کار رود (مانند زادگاه، زادخواری و ...) و مفهوم جدیدی ایجاد کند.

  4. استفاده در جملات: می‌توان این کلمه را در جملات به کار برد. مثلاً: "او در زادگاه خود باقی ماند."

  5. توجه به زمینه: بسته به زمینه‌ای که کلمه "زاد" در آن استفاده می‌شود، معنی آن ممکن است متفاوت باشد. به عنوان مثال، در ادبیات می‌تواند به مفهوم زایش و تولد اشاره داشته باشد.

با رعایت این نکات، می‌توانید از کلمه "زاد" به نحو مؤثری در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "زاد" در جملات آورده شده است:

  1. در جنگل، زاد و ولد حیوانات به اوج خود رسیده بود.
  2. زادگاه من یک روستای زیبا در کوهستان‌های شمال است.
  3. هر موجود زنده‌ای به نحوی زاد و ولد می‌کند تا نسل خود را ادامه دهد.
  4. او در یک خانواده فرهنگی به دنیا آمده و زاد او تأثیر زیادی بر زندگی‌اش گذاشته است.
  5. زاد و ولد پرندگان در فصل بهار به وضوح قابل مشاهده است.

اگر به مثال‌های بیشتری نیاز دارید، لطفاً بفرمایید!


واژگان مرتبط: متولد، مولد، زاییده شده، مولود، طبیعی، زاده، سلاله، کودک، بچه، طفل، خردسال، زادن

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری