جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

zebr
rough  |

زبر

معنی: زبر.[ زَ ب َ ] (ص ، ق ) بالا باشد که در مقابل پایین است وبه عربی فوق گویند. (برهان قاطع). پهلوی : هچ اپر مرکب از هچ (از) و اپر (ابر- بر) در پهلوی متأخر اژور «نیبرک 91» کردی ع : زبری (شدت ، سخت ). افغانی : زبر (بالا) بلوچی : زبر (قادر) «اسشق 651» طبری «جور» (بظهور واو - بالا) (نصاب طبری 267). گیلکی : جر . شهمیرزادی : جور . فارسی نیز «زور». (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بالا و فوق . مقابل زیر. (فرهنگ نظام ) بالا. بلند. فوقانی . فوق . (ناظم الاطباء). بالا که ترجمه ٔ فوق است . (آنندراج ). بالا که بتازیش فوق خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ) :
بدینسان که جمشید خورشیدفر
ورا ناگهان کرد زیر و زبر.
فردوسی .
زبر چیست ای مهتر و زیر چیست
همان بیکران چیز و هم خوار کیست .
فردوسی .
همانست کز تور و سلم دلیر
زبر شد جهان آن کجا بود زیر.
فردوسی .
یکی از نهایتهای عمیق را زیر نام است و دیگری را زبر. (التفهیم بیرونی ).
زبرین چرخ فلک زیر کمین همت تست
نه عجب گر تو بقدر از همه عالم زبری .
فرخی .
تا آفتاب سرخ چو زرین سپر بود
تا خاک زیر گردد و گردون زبر بود.
منوچهری .
و شب و روز برو دو قفل باشد زیر و زبر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 116).
زبر باز بهرام و برجیس و باز
زحل آنکه تخم بلا و جفاست .
ناصرخسرو.
و چرخ مهین است کیهان زبر
که چرخ مهین معدن برجهاست .
ناصرخسرو.
خانه ٔ اندوه را زیر و زبر کن همی
زانکه بطبع ونهاد، زیر و زبر شد جهان .
مسعودسعد.
ز آنچه اول که بودی اندر خاک
زیر بودی ، کنون زبر باشد.
مسعودسعد.
چه سود ازین سخن چون نگار و شعر چو در
چو مایه محنت گشتیم ، هر دو زیر و زبر.
مسعودسعد.
همه عالم شکارگه بینی
کاین دو سگ زیر و باز بر زبر است .
خاقانی .
این نبینی که بر سر خرمن
دانه بر زیر و کاه بر زبر است .
خاقانی .
از زبر سیل بزیر آید و سیلاب شما
گرچه زیر است رهش سوی زبر بگشائید.
خاقانی .
در گردش روزگار دیر است
کآتش زبر است و آب زیر است .
نظامی .
- زبرآب ؛ پرده که بر روی آب را کد است .
(ناظم الاطباء).
- زبرپوش ؛ لباس که بالای لباسها پوشند و آنرا برای خواب به رو کشند. (فرهنگ نظام ). رجوع به «زیرپوش » شود.
- زبر تنگ ؛ تنگ بالائی دوم حیوان سواری و باری . (فرهنگ نظام ).
- زبر دادن ؛ مفتوح خواندن .
- زبردست ؛ مقابل زیردست . مرد صاحب قوت و قدرت و زورمند. (از آنندراج ).
- || صدر و بالای مسند. (آنندراج ).
- زبردستی ؛ ظلم و تعدی و زور و ستم . (از ناظم الاطباء).
- زبر زیر ؛ زیر زبرشدن . زبر زیر کردن . زبر و زیر.
- زبری ؛ ظلم و ستم . (ناظم الاطباء).
- زبرین ؛ منسوب به زبر. رجوع به هریک از ترکیبات فوق در این لغت نامه شود.
|| بالاتر. عالی تر. برتر. والاتر :
چو چارعنصر اندر جهان تصرف باد
کزین چهار چو نه چرخ همتت زبرست .
سوزنی .
ای به نسبت بتر از استر و استر ز توبه ْ
وی بدانش بفرود از خر وخر از تو زبر.
سوزنی .
بجاه صدر زبردستی است و اسم ترا
چنانکه دست کس از دست تو زبر نبود.
سوزنی .
|| بر و علی . (ناظم الاطباء). روی ِ. بالاِی . ترجمه ٔ علی (به معنی حرفی ، حرف استعلاء) : دیگر روز بهرام سیاوشان برخاست و زره اندر پوشید و بر زبر وی صدره ٔ چوگانی برگرفت که بمدائن شود. (ترجمه ٔ بلعمی تاریخ طبری ). گروهی زبر فلک هشتم ، فلکی دیدند نهم ، آرمیده و بی حرکت . (التفهیم بیرونی ). فلکها هشت گوی اند یک بر دیگرپیچیده ... و کره ٔ دوم که زبر کره ٔ قمر است آن عطارداست . (التفهیم بیرونی ). و زبر این همه گویی است ستارگان بیابانی را. (التفهیم بیرونی ). نواخت امیر مسعود از حد گذشت ... از نان دادن و زبر همگان نشانیدن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 137).
حجت زبر گنج برنشسته
جان کرده منقا و دل مصفا.
ناصرخسرو.
از پس من غم است و پیش غمست
زبر من غم است و زیر غم است .
مسعودسعد.
زیر و زبر عالم بهرطلب است ار نی
تنگا که زمینستی ، لنگا که زمانستی .
سنائی .
زبر آن گرمی و گرانی شکم مادر و زیر او انواع تاریکی و تنگی . (کلیله و دمنه ).
گر پدر از تخت ملک شد پسر اینک
بر زبر تخت احترام برآمد.
خاقانی .
زیر خاکی و فلک بر زبرت گرید خون
بی تو چون دور فلک زیر و زبر باد پدر.
خاقانی .
یوسف تو تا زبر چاه بود
مصر الهیش نظرگاه بود.
نظامی .
نگه کردم از زیر تحت و زبر
یکی پرده دیدم مکلل بزر.
سعدی (بوستان ).
- بر زبر ؛ بالادست . روی دست . مقدم . پیشتر : کدام ابله بود احمق تر از آنک بر زبر استاد دکان گیرد. (کیمیای سعادت ). روزی [ یعقوب بن اسحاق کندی ] پیش مأمون درآمد و بر زبردست یکی از ائمه ٔ اسلام نشست آن امام گفت : تو مردی ذمی باشی چرا بر زبر ائمه ٔ اسلام نشینی . (چهار مقاله ص 55). || (اِ) حرکتی که بالای حرف گذاشته میشود و نام عربیش فتحه و نصب است و این معنی مأخوذ از معنی اول است . (فرهنگ نظام ). حرکت فتحه را نیز گفته اند. (برهان قاطع) :
چون گشت هوا تافته ازآتش حمله
جزسایه ٔ تیغ تو نباشد زبر فتح .
مسعودسعد.
- زبرپوش ؛ بالاپوش و لحاف را نیز گویند. (آنندراج ).
... ادامه
792 | 0
مترادف: خشن، درشت، زمخت، ضخيم، ناصاف
متضاد: پايين، زير
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [مقابلِ نرم]
مختصات: (زُ بُ) [ ع . ] (اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: zebar
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 209
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
rough | coarse , bristly , scaly , stark , ragged , russet , shaggy , stubby , prickly , scabrous , stubbly , coarse-grained
ترکی
kaba
فرانسوی
rugueux
آلمانی
rauh
اسپانیایی
bruto
ایتالیایی
ruvido
عربی
خشن | هائج , قاس , فظ , شظف , قاسي , صعب , وعر , عنيف , جلف , حاد , أجش , غير منظم , عاصف , مضطرب , جاف , قاس صلب , لاذع , أصبح عنيف , غضب , لعب يخشونة , خاشن , صمم , سلك مسلكا فظا , اخشوشن , حيي حياة قاسية , خشن الشىء , أرض وعرة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "زبر" در زبان فارسی به معنای سطح ناهموار یا خشن و همچنین به معنای چیزی که دارای برجستگی یا برآمدگی است، به کار می‌رود. این کلمه می‌تواند به صورت صفت و به عنوان جزئی از جملات مختلف استفاده شود. در اینجا به برخی از نکات قواعدی و نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره می‌کنیم:

  1. نوشتن در جملات: زمانی که از کلمه "زبر" در جملات استفاده می‌کنید، باید ساختار جملات به گونه‌ای باشد که ارتباط معنایی آن با سایر کلمات شفاف باشد. مثلاً:

    • "این پارچه زبر است."
    • "دستکش زبر باعث ناراحتی پوست می‌شود."
  2. مورد استفاده در مقایسه: کلمه "زبر" می‌تواند در جملات مقایسه‌ای به کار برود. مثلاً:

    • "این سطح زبرتر از آن سطح است."
    • "این کاغذ زبرتر از کاغذ دیگر است."
  3. قید و صفت: "زبر" به عنوان صفت به کار می‌رود و به طور کلی به کیفیت یا ویژگی یک چیز اشاره می‌کند. مثلاً:

    • "او احساس کرد که زمین زبر است."
  4. استفاده در ترکیبات: این کلمه ممکن است با دیگر کلمات ترکیب شود. به عنوان مثال:

    • "زبر و خشن"
    • "زبر و نرم"
  5. توجه به معنی در سیاق: در متن‌های مختلف، توجه به معنی "زبر" در سیاق (کنار) دیگر واژه‌ها از اهمیت بالایی برخوردار است. گاهی ممکن است در متنی خاص به معنای ویژه‌ای اشاره داشته باشد.

با رعایت این نکات و قواعد، می‌توانید از کلمه "زبر" به طور صحیح و مؤثر در نوشتار و گفتمان خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "زبر" در جمله آمده است:

  1. این پارچه زبر است و برای فصل تابستان مناسب نیست.
  2. سطح این دیوار زبر بوده و به راحتی نمی‌توان آن را نقاشی کرد.
  3. پوست درخت زبر است و می‌تواند از آسیب‌های محیطی حفاظت کند.
  4. کفش‌های زبر او باعث می‌شدند که روی زمین سر بخورند.
  5. زبری این سنگ‌ها دریا را به مکانی مناسب برای راه رفتن تبدیل کرده است.

امیدوارم این جملات مفید باشند!


واژگان مرتبط: ناهنجار، نا هموار، بی ادب، دارای موی زبر، جنگی، فلس مانند، فلس فلس، پولک دار، کامل، قوی، رک، شجاع، پاره پاره، ژنده، کهنه، خرمایی، سنجابی، کرک شده، پشمالو، درهم، ژولیده، مودار، پر از کنده درخت، سیخ سیخ، ریشه دار، تیغ دار، خراش دهنده، پوسته پوسته، دان دان، زننده، هرزه، پوشیدهاز کاهبن، شبیه کاهبن، پرمو، نتراشیده، دارای دانه خشن

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری