جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

zoj[j]
zaj  |

زج

معنی: زج . [ زَج ج ] (ع مص ) بن نیزه زدن کسی را، و فعل آن از باب نصر است . گویند: زججت الرجل ؛ یعنی او را به ابن نیزه زدم . (ناظم الاطباء).بر کسی آهن بن نیزه زدن . (از منتهی الارب ) (دهار) (از اقرب الموارد) (از تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ).نیزه زدن کسی را. (آنندراج ) (از منتخب اللغات ). زدن کسی به ابن نیزه و انداختن نیزه بدو، و او را مزجوج گویند. (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). || تیر انداختن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتخب اللغات شاهجهانی ). || نیزه را به زُج ّ آراستن . زُج ّ بر بن نیزه نهادن . نیزه را دارای زُج ّ ساختن . (از مصباح المنیر). || زدن با نیزه به شتاب . (ازتاج العروس ) (از لسان العرب ) (از متن اللغة). || دویدن . (از اقرب الموارد). || دویدن شترمرغ . (از منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اساس البلاغة). || (بمجاز) دویدن شترمرغ را زج گویند زیرا دویدن او را به پرتاب کردن و افکندن پایها تشبیه کنند، و هرگاه شترمرغ بدود گویند: «زج الظلیم برجله »، و ظلیم ازج ، شترمرغی که میدود. (از تاج العروس ). || (بمجاز) افکندن چیزی را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد)(از جمهرة ج 1 ص 51) (از اساس البلاغة). زج بمعنی افکندن آید، گویند «زج بالشی ٔ من یده »؛ یعنی افکند آنرا از دست خود. در لسان آمده که زج افکندن توست چیزی را. (از تاج العروس ). || (بمجاز) رویانیدن . انبات . انماء. گویند: نزلنا بواد یزج النبات ؛ یعنی به دشتی فرودآمدیم که گیاهان را میرویاند و بیرون میدهد گویی آنرا از خود بیرون میافکند. (از تاج العروس از اساس ). رویانیدن . انماء. انبات . (از متن اللغة). شاعر گوید :
فی عازب ازج یزج نباتة
خال تمعج دونه الرواد.
|| (ص ) اَزِج . بمعنی دور است . (از اساس البلاغة).
... ادامه
538 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [عربی: زجّ، جمع: زِجاج] [قدیمی]
مختصات: (زُ جّ) (اِ.)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 10
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
zaj
ترکی
zaj
فرانسوی
zaj
آلمانی
zaj
اسپانیایی
zaj
ایتالیایی
zaj
عربی
خاص | معين , محدد , دقيق , خصوصي , استثنائي , مختص , مفصل , مستقل , شاذة , شخصي , خاصة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "زج" به خودی خود یک واژه‌ی بی‌معنا به نظر می‌رسد و ممکن است که از نظر نگارشی یا قواعد فارسی دچار ابهام باشد. اما اگر منظور شما کلمه‌ای مشابه مانند "زَجّ" باشد، که در زبان فارسی معنای خاصی ندارد، شاید بخواهید به بررسی قواعد نگارشی و تلفظ واژه‌ها بپردازید.

  1. تلفظ: در فارسی، کلمات معمولاً بدون حروف بی‌صدا و با رعایت وزن درست تلفظ می‌شوند. برای این واژه بایستی اطمینان حاصل کنید که خواندن آن به درستی انجام می‌شود.

  2. جای‌گاهی در جمله: کلمه‌ها باید بر اساس نوع و کارکردشان در جمله به درستی قرار گیرند. اگر شما به دنبال معنای خاص یا واژه‌ای در زبان فارسی هستید، می‌توانید جمله‌ای تشکیل دهید که نشان‌دهنده‌ی کاربرد آن باشد.

  3. زمینه معنایی: اگر کلمه‌ای که عرضه می‌کنید نمی‌تواند معنا دهد، می‌توانید از مترادف‌ها یا واژه‌های مرتبط استفاده کنید.

اگر سوال خاصی درباره کلمه "زج" یا اصطلاحات نزدیک به آن دارید، لطفاً بیشتر توضیح دهید تا بتوانم به طور دقیق‌تری کمک کنم.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. زج زندگی‌ام به خاطر مشکلات مالی بیشتر شده است.
  2. زج دل‌تنگی، همچون دمی طولانی، از وجودم بیرون نمی‌رود.
  3. کسانی که درد را تجربه کرده‌اند، بهتر می‌توانند زج عشق را درک کنند.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری