جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

zoj[j]
zaj  |

زج

معنی: زج . [ زُج ج ] (ع اِ) آهن بن نیزه . ج ، زجاج ، و زِجَجة: رمح مزج ؛ نیزه ٔ بازُج ّ. (از منتهی الارب ). آهن بن نیزه . ج ، زِجاج ، زججة. (دهار) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آهن بن نیزه و تیر است . ابن سیده گوید، زج آهنی است که در بن نیزه ، و سنان آن است که بر طرف بالای آن گذارند، با زج ، نیزه در زمین فروبرند و با سنان زخم زنند. ج ، ازجاج ، اَزِجّة، زِجاج ، زججة. جوهری گوید: ج ِ زج بمعنی آهن بن نیزه فقط زِجاج است ، و در صحاح آمده هیچگاه ازجه نباید گفته شود. (از لسان العرب ). آهنی است در بن نیزه ، واز این معنی است زج در این مثل معروف «جعل الزج قدام السنان »؛ کنایت از آنکه پست تر را بر بالاتر رجحان نهاده ، وضیع را بر شریف برتری داده . (از محیط المحیط)(از اقرب الموارد). آهن بن نیزه . ج ، زِجاج . (منتخب اللغات شاهجهانی ). ج ِ زج ، زِجاج و زججة است مانند رماح و عنبه . ابن سکیت گوید، ازجه گفته نشود. (از مصباح المنیر). از امثال است : جعل الزج قدام السنان ؛ یعنی زج را که آهن بن نیزه است جلو پیکان قرار داد. این مثل را برای آن کس زنند که پست را بر بلند و وضیع رابر شریف برتری دهد. (از فرائد الادب ذیل المنجد). || پیکان تیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیکان تیر. ج ، زِجاج ، زِجَجة. (از متن اللغة). پیکان تیر را زج گویند، زهیر گوید :
و من یعص اطراف الزجاج فانه
یطیع العوالی رکبت کل لهذم .
ابن سکیت در تفسیر این بیت گوید: یعنی هرکه از کار خرد سر باززند، بکارهای بزرگ روی آور شود. (از لسان العرب ). || آنچه آسیا بر وی گردد. (دهار) (مهذب الاسماء). ج ، زِجاج ، زِجَجة. (مهذب الاسماء). || کناره ٔ زونک یا زونکک یا زونکلک .(مهذب الاسماء). || کعب فلزی چوب دستی (زج العصا). (از القاموس العصری ، عربی - انگلیسی ). || (بمجاز) تیزی آرنج . ج ، زِجاج ، زِجَجة. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زج مرفق ، بمجازنوک تیز بازو را گویند. اصمعی گوید: تیزی آرنج است که در اندازه گیری با ذراع از آغاز آن حساب میکنند. ودر اساس است که «اتکأوا علی زجاج مرافقهم »؛ یعنی بر نوک آرنجهای خود تکیه دادند. در لسان العرب آمده که نوک تیز آرنج را زج گویند به تشبیه . (از تاج العروس ). نوک تیز بازو. سر آرنج . (از متن اللغة) (منتخب اللغات شاهجهانی ). اتکاء علی زجی مرفقیه و اتکأوا علی زجاج مرافقهم ؛ یعنی بر نوک آرنج های خود تکیه دادند.ذوالرمه در توصیف خران گوید :
و قد اسهرت ذااسهم بات جاذلاً
له فوق زجی مرفقیه وحاوح .
وحوحة، آواز در گلو و گردانیدن نفس است . (از اساس البلاغة). رجوع به زجاج شود. || بازو. مرفق . (از متن اللغة). در اساس آمده که اتکاء علی زجیه ؛ یعنی بر دو بازوی خود تکیه داد. (از تاج العروس ). || ج ِ اَزَج ّ، مؤنث آن زَجّاء است بمعنی شترمرغ ماده ٔ درازگام . (از منتهی الارب ). ج ِ اَزَج ّ و زَجّاء. (ناظم الاطباء). زجج در شترمرغ درازی ساقها و دوری گامها است . مذکر آن اَزَج ّ و مؤنث آن زَجّاء و جمع آن زج است . (از تاج العروس ) (از متن اللغة). زج شترمرغ . واحد مؤنث آن زَجّاء و مذکر آن اَزَج ّ است و آن شترمرغیست که دارای گامهای دور از هم باشد. لبید گوید :
یطرد الزج یباری ظله
بأسیل کالسنان المنتخل .
این بیت در وصف اسبی است و اسیل چهره ٔ دراز است . (از لسان العرب ). شترمرغهایی که گام فراخ و دور نهند. ج ِ ازج . (منتخب اللغات شاهجهانی ). و رجوع به زَجَج ، اَزَج ّ و زَجّاء شود. || ج ِ اَزَج ّ، بمعنی شترمرغی که بر بالای چشمان ، پرهای سفید دارد. (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از متن اللغة). رجوع به اَزَج ّ شود.
... ادامه
509 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [عربی: زجّ، جمع: زِجاج] [قدیمی]
مختصات: (زُ جّ) (اِ.)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 10
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
zaj
ترکی
zaj
فرانسوی
zaj
آلمانی
zaj
اسپانیایی
zaj
ایتالیایی
zaj
عربی
خاص | معين , محدد , دقيق , خصوصي , استثنائي , مختص , مفصل , مستقل , شاذة , شخصي , خاصة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "زج" به خودی خود یک واژه‌ی بی‌معنا به نظر می‌رسد و ممکن است که از نظر نگارشی یا قواعد فارسی دچار ابهام باشد. اما اگر منظور شما کلمه‌ای مشابه مانند "زَجّ" باشد، که در زبان فارسی معنای خاصی ندارد، شاید بخواهید به بررسی قواعد نگارشی و تلفظ واژه‌ها بپردازید.

  1. تلفظ: در فارسی، کلمات معمولاً بدون حروف بی‌صدا و با رعایت وزن درست تلفظ می‌شوند. برای این واژه بایستی اطمینان حاصل کنید که خواندن آن به درستی انجام می‌شود.

  2. جای‌گاهی در جمله: کلمه‌ها باید بر اساس نوع و کارکردشان در جمله به درستی قرار گیرند. اگر شما به دنبال معنای خاص یا واژه‌ای در زبان فارسی هستید، می‌توانید جمله‌ای تشکیل دهید که نشان‌دهنده‌ی کاربرد آن باشد.

  3. زمینه معنایی: اگر کلمه‌ای که عرضه می‌کنید نمی‌تواند معنا دهد، می‌توانید از مترادف‌ها یا واژه‌های مرتبط استفاده کنید.

اگر سوال خاصی درباره کلمه "زج" یا اصطلاحات نزدیک به آن دارید، لطفاً بیشتر توضیح دهید تا بتوانم به طور دقیق‌تری کمک کنم.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. زج زندگی‌ام به خاطر مشکلات مالی بیشتر شده است.
  2. زج دل‌تنگی، همچون دمی طولانی، از وجودم بیرون نمی‌رود.
  3. کسانی که درد را تجربه کرده‌اند، بهتر می‌توانند زج عشق را درک کنند.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری