جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: آل . (ع اِ) گروه خویشان . (مهذب الاسماء). خاندان (مجمل اللغه ). دودمان . دوده . فرزندان . فرزندزادگان . خویشان . خویشاوندان . تبار.اولاد. اهل . اهل خانه . اهل بیت . عیال . اهل و عیال . قبیله و عشیره . قوم . چون : آل احمد. آل اردشیر. آل افراسیاب . آل افریغ. آل اﷲ (مجازاً). آل امیر. آل باوند. آل برمک . آل برهان . آل بویه . آل تبانیان . آل جعفر. آل جفنه . آل حق (بمجاز). آل خورشیدی . آل داود.آل ساسان . آل سامان . آل سلجوق . آل شنسب . آل صوفان . آل طاهر. آل طه (مجازاً). آل عباس . آل عثمان . آل عراق . آل عقیل . آل علی . آل عمران . آل غسان . آل فاطمه . آل فرعون . آل فریغون . آل قاورد. آل کثیر. آل کثکثه . آل محتاج . آل محمد. آل مظفر. آل میکال . آل ناصرالدین . آل نصرة. آل نوبخت . آل یاسین (مجازاً) : ای فخر آل اردشیرای مملکت را ناگزیر ای همچنان چون جان و تن افعال و اعمالت هژیر. دقیقی . از آن چندان نعیم این جهانی که ماند از آل سامان وآل ساسان ثنای رودکی مانده ست و مدحت نوای باربد مانده ست و دستان . مجلدی جرجانی . گر سوی آل مرد شود مال او چرا زی آل او نشد ز پیمبر شریعتش . ناصرخسرو. جز که زهرا و علی واولادشان مر رسول مصطفی را کیست آل ؟ ناصرخسرو. سعدی اگر عاشقی کنی ّ و جوانی عشق محمد بس است و آل محمد. سعدی . با آل علی هرکه درافتادبرافتاد. || سراب . کوراب . کَوَر. کتیر. واله که بامدادو شبانگاه بینند : با عطای کف تو بخشش آل برمک مَثَل ِ لجه ٔ دریا بود و لمعه ٔ آل . سلمان ساوجی . نسبت دست تو میکردم بدریا عقل گفت رسم دانش نیست کردن نسبت دریا به آل . حسین کاشفی . || چوب . || ستون خیمه . || تابعین . پیروان . پس روان . || اولیاء کسی . || پیرامون کوه . نواحی جبل . || شخص . کالبد. شبح . || و صاحب برهان بتقلید سایر فرهنگ نویسان بکلمه ٔ آل عربی معنی شراب خوردن صبح و شام داده است ، و این از غلط خواندن عبارت قوامیس عرب است که در فرق آل و سراب مینویسند: اَلاَّل ؛ السراب . مذ غدوة الی ارتفاع الضحی الاعلی ثم هو سراب سائر الیوم - انتهی . الاَّل ؛ السراب او هو خاص بما فی اول النهار. و لفظ سراب را شراب به معنی خمر خوانده اند. || (اِخ ) نام کوهی . 1- اولاد، تبار، خاندان، دودمان، سلاله، سلسله، طايفه، عترت، قبيله، نسل
2- احمر، سرخ، قرمز
3- پري، جن، زائوترسان
4- سراب dynasty, al سلالة حاكمة al al al alabama al خانواده، خاندان پادشاهان، ال
کلمه "آل" در زبان فارسی دارای معانی و مصارف متعدد است و قواعد نگارشی خاصی دارد. در اینجا به برخی از نکات مرتبط با این کلمه اشاره میشود:
معنی: "آل" معمولاً به معنای "قوم" یا "خاندان" به کار میرود، مثل "آلعلی" یا "آلامام".
نقش دستوری: "آل" به عنوان یک اسم میتواند به عنوان فاعل، مفعول یا complemento در جملات استفاده شود.
نویسهگردانی: در متون نوشتاری، "آل" معمولاً به همین شکل نوشته میشود و نیازی به استفاده از حرف اضافه یا تغییرات دیگر ندارد.
نگارش صحیح: در نگارش متون فارسی، باید به قواعد همخوانی واژهها توجه کرد. به عنوان مثال، اگر "آل" در کنار واژههای دیگر قرار گیرد، باید دقت شود که همخوانی و هارمونی در جمله حفظ شود.
ترکیب با واژههای دیگر: در زبان فارسی، "آل" میتواند با دیگر واژهها ترکیب شود و اصطلاحات خاصی بسازد، مانند "آلبرادران" یا "آلخاندانی".
نکات خاص: در انتساب واژه "آل" به شخصیتهای تاریخی یا فرهنگی باید توجه داشت که استفاده از این کلمه به احترام و به شکلی درست انجام شود.
از آنجا که زبان فارسی دارای تنوع و غنای زیادی است، توجه به بافت و سیاق استفاده از واژه "آل" مهم است تا معنی و مفهوم صحیح منتقل شود.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند جمله با کلمه "آل" آورده شده است:
آل عمر میوهای خوشمزه و مفید است که در بسیاری از باغها یافت میشود.
در ادبیات فارسی، بسیاری از شعرای بزرگ دربارهی آل و نمادهای آن اشعار زیبایی سرودهاند.
در طب سنتی، از آل به عنوان دارویی طبیعی برای درمان برخی بیماریها استفاده میشود.
باغبان با دقت به آل ی که درختانش را آسیب رسانده بود، رسیدگی کرد.
آل های پربار در این منطقه تولید میوههای باکیفیت را تضمین میکنند.
اگر نیاز به جملات بیشتری دارید یا جملات خاصتری مد نظر دارید، بفرمایید!