جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

garm
warm  |

گرم

معنی: گرم . [ گ َ ] (ص ) پارسی باستان گرما [ در پادا: گَرما ]، اوستا گرما ، پهلوی گَرم ،هندی باستان غرما (گرمی )، ارمنی جرم ، جرمن (تب )، کردی و بلوچی گَرم ، افغانی غرما ، استی غرم ، کرم ،شغنی گَرم ، سریکلی زهورم ، گورم . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). مقابل سرد. (برهان ) (آنندراج ). سُخُن . (منتهی الارب ) : و پیغمبر را علیه السلام گفت تو اندر میانه بنشین تا گرمت نبود. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
رفیقا چند گویی کو نشاطت
بنگریزد کس از گرم آفروشه .
رودکی .
گرانمایه خوانی بیاورد مرد
برو خوردنیها زگرم و ز سرد.
فردوسی .
نه گرماش گرم و نه سرماش سرد
همه جای شادی و آرام و خورد.
فردوسی .
بجوشیدش از دیدگان خون گرم
به دندان همی کند از تنش چرم .
عنصری .
پس بساروج بیندود همه بام و درش
جامه ای گرم بیفکند پلاسین ز برش .
منوچهری .
شرابی که بترشی زند، مردمانی را که معده ها وجگرهای گرم دارند، شاید. (نوروزنامه ). || شتاب و تعجیل . (برهان ). جلد و شتاب . (غیاث ). جلد وتیز و مفرط. (آنندراج ) :
اسپیک آمد همانگه نرم نرم
تا برد مر اسب او را گرم گرم .
رودکی .
بسی کرد خواهش که ایدر بایست
چنین گرم رفتی ترا روی نیست .
فردوسی .
پس اندر همی راند بهرام نرم
برو بارگی را نکرد ایچ گرم .
فردوسی .
پس اندر سواران برفتند گرم
که بر شیر جنگی بدرند چرم .
فردوسی .
آن ملاعین گرم درآمدند و نیک نیرو کردند. (تاریخ بیهقی ).
رهی به پیش خود اندر گرفت و گرم براند
به زیر رایت منصور لشکر جرار.
فرخی .
ای قافله سالار چنین گرم چه رانی
آهسته که در کوه وکمر بازپسانند.
سعدی .
|| سختی . شدت . مقابل رخا.سرد :
سخن زهر و پازهر وگرم است و سرد
سخن تلخ و شیرین و درمان و درد.
ابوشکور.
سواری گرانمایه نامش کهرم
رسیده بسی بر سرش سرد و گرم .
دقیقی .
|| تند. تندخو. مستبد :
نباید بود ازینسان گرم و خودکام
بقدر پای خود باید زدن گام .
نظامی .
|| محکم . سخت . بنیرو : از آن پتکها برگرفتی و بر سر وی [ بر سر نمرود آنگاه که پشه در مغز او جای گرفته بود ] همی زدندی و هر که گرم تر زدی گفتی من از شما خشنودترم . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). || سخت . شدید : دیگر سلاحها کار بفرمودند تیربارانی صعب بکرد[ ند] و حمله های گرم آوردند، آن مردم حشری هزیمت کردند.(تاریخ سیستان ). || خوب . بامحبت . دوستانه . باحرارت . بالطف . بامهربانی :
یکی نامه را گرم پاسخ نوشت
بیاراست قرطاس را چون بهشت .
فردوسی .
بگفتار گرم و به آواز نرم
فرستاده را راه دادی بشرم .
فردوسی .
برستم چنین گفت [ گیو ] کای بافرین
گزین همه مهتران زمین
چنان شادگشتم به دیدار تو
برین پرسش گرم و گفتار تو
که بی جان شده باز یابد روان
و یا پیرسر مرد گردد جوان .
فردوسی .
چو دیدم من این خوب چهر ترا
همین پرسش گرم و مهر ترا.
فردوسی .
بفرمودشان تا نوازند گرم
نخوانندشان جز به آواز نرم .
فردوسی .
بلکاتکین گفت فرمانبردارم و میان ایشان سخت گرم بود. (تاریخ بیهقی ).
یاد از آن حجره ٔ حکیم شریف
و آن حریفان گرم خوش خنده .
سوزنی .
همچو سروی بر پای خاست و بخرامید و پیش مأمون بازآمد و خدمتی نیکو بکرد و عذری گرم بخواست . (چهارمقاله ٔ عروضی ). || جزم . بی تخلف :
تهمتن چو بشنید شرم آمدش
برفتن یکی رای گرم آمدش .
فردوسی .
|| تیز. پرمشتری . بارونق . روا :
اگر چون میر یک تن بود از ایشان
نه چندان بد مر او را گرم بازار.
فرخی .
رجوع به گرم بازار و بازار گرم شود.
- آب گرم ؛ اشک :
عنان تکاور همی داشت نرم
همی ریخت از دیدگان آب گرم .
فردوسی .
به آب گرم درمانده ست پایم
چو در زلفین در انگشت ازهر.
- بازار گرم ؛ بازار بارونق . بازار پرمشتری :
هین در این بازار گرم بی نظیر
کهنه ها بفروش و ملک نقد گیر.
مولوی .
- پذیرایی گرم ؛ پذیرایی مهمانان با لطف و محبت .
- پیغام گرم ؛ پیغام بامهر، بامحبت ، دوستانه :
بسی گرم پیغامها داده بود
ز چیزی که پیشش فرستاده بود.
فردوسی .
- خون گرم ؛ کسی که با مردم بسیار معاشرت کند.
- دل گرم ؛ مستظهر. قوی دل .
- دم گرم ؛ دهن گرم . گفتار شیرین . زبان چرب .
- سخن گرم ؛ گفتار گیرنده . سخن دلپذیر، نغز :
بشد منذر و شاه را کردنرم
بگسترد پیشش سخنهای گرم .
فردوسی .
چو بشنید شاه آن سخنهای گرم
ز گردان چینی به آواز نرم .
فردوسی .
بیازید و بگرفت دستش بشرم
بسی گفت شیرین سخنهای گرم .
اسدی .
- سلاح گرم ؛ اسلحه ٔ آتشین چون تپانچه .
- گفتار گرم ؛ سخن گرم :
برفتند زی ماه رخسار پنج
ابا گرم گفتار و دینار و گنج .
فردوسی .
دگر می گسارد به آواز نرم
همی دل ستاند بگفتار گرم .
فردوسی .
- مجلس گرم ؛ مجلس دوستانه .
- هنگامه ٔ گرم ؛ ازدحام . شلوغی :
بر چارسوی عنصر هنگامه ای است گرم
پرهیز کن ز جیب شکافان بی نشان .
اثیر اخسیکتی .
... ادامه
762 | 0
مترادف: 1- حار، داغ، سوزنده، سوزان 2- پررونق 3- بامحبت، خونگرم، صميمي
متضاد: بارد، سرد
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [پهلوی: garm]
مختصات: (گَ) [ په . ] (ص .)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: garm
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 260
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
warm | hot , thermal , muggy , ardent , peppery , ebullient , perfervid , warmish
ترکی
sıcak
فرانسوی
chaud
آلمانی
heiß
اسپانیایی
caliente
ایتالیایی
caldo
عربی
دافئ | ودي , رقيق , حميم , متحمس , حماسي , متقد قوي , شهواني , مصحوب بخطر , مثير للعاطفة , دفأ , أسعد , أعاد التسخين , تحمس , أصبح جاهزا للعمل , دافيء
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "گرم" در زبان فارسی به عنوان صفت و قید به کار می‌رود و به معانی مختلفی اشاره دارد. در زیر برخی از نکات نگارشی و قواعد مربوط به این کلمه آورده شده است:

  1. به عنوان صفت:

    • "گرم" به عنوان صفت برای توصیف اسم‌ها به کار می‌رود. مثلاً: "چای گرم"، "باد گرم"، "فصل گرم".
  2. به عنوان قید:

    • "گرم" می‌تواند به عنوان قید در جملات به کار برود. مثلاً: "او با صدای گرم صحبت کرد".
  3. استفاده در نقل قول:

    • در نقل قول‌ها و کاربردهای ادبی، می‌توان از "گرم" برای توصیف احساسات و حالات استفاده کرد. مثلاً: "صدایش گرم و دلنشین بود".
  4. تعابیر و اصطلاحات:

    • "گرم" در ترکیبات مختلف نیز دیده می‌شود، مثلاً: "محبت گرم"، "دوست گرم"، که به شدت احساسات مثبت اشاره دارد.
  5. قواعد املایی:

    • در نگارش "گرم"، باید به حروف آن دقت شود. این کلمه به صورت "گرم" نوشته می‌شود و از نظر املایی صحیح است.
  6. ترکیب با افعال:

    • "گرم" می‌تواند با افعال مختلف ترکیب شود: "خوردن چای گرم"، "احساس گرم بودن".
  7. قید حالت:
    • به عنوان قید حالتی در جملات می‌تواند استعمال شود: "آب گرم بود" که در آن "گرم" حالت آب را توصیف می‌کند.

با رعایت این نکات و قواعد، می‌توان به کاربرد صحیح و مؤثر کلمه "گرم" در جملات فارسی پرداخت.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. در روزهای تابستان، هوا خیلی گرم و دلپذیر می‌شود.
  2. من صبحانه‌ای گرم و خوشمزه آماده کردم تا روزم را با انرژی شروع کنم.
  3. بعد از یک روز طولانی در دفتر کار، یک دوش گرم احساس خوبی به من می‌دهد.

واژگان مرتبط: صمیمی، با حرارت، غیور، تند، پر حرارت، حاد، تیز، حرارتی، گرمایی، دمایی، وابسته بگرما، خفه، گرفته، تند و تیز، فلفلی، فلفل دار، با روح، جوشان، احساساتی، پر هیجان، بسیار باحرارت، بسیار غیور، تابان، مشتاق، حریص، گر

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری