جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: گله . [ گ َ ل َ / ل ِ / گ َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) گله و رمه ٔ گوسفند و شتر و خر و گاو و آهو و امثال آن باشد. (برهان ). گله ٔ اسپ و شتر و گاو و گوسفند ودر قوشخانه ٔ پادشاهان هندوستان گله گلنگ و گله قرقره نیز گویند. (آنندراج ): اعرم ؛ گله ٔ بز. (منتهی الارب ).جول ؛ گله ٔ شتران و شترمرغان و گوسپندان . جمه ؛ گله ٔ شتران . جلمد؛ گله ٔ بزرگ شتران . جزمه ؛ یک گله از شتر.جماله ؛ گله ٔ شتران نر. خرقه ؛ گله ٔ ملخ . خذروف ؛ گله ٔشتران . خطر؛ گله ٔ شتران . خیط؛ گله ٔ شترمرغ . خیطی ؛ گله ٔ شترمرغ . خنطوله ؛ گله ٔ گاو و شتر و ستور. دیکساء؛گله ای بزرگ از گوسپندان و چهارپایان . رأب ؛ گله ٔ هفتاد شتر. صِوار؛ گله ٔ ماده گاوان . صیار؛ گله ٔ گاوان . عَجاجَة؛ گله ٔ بزرگ از شتران . عانة؛ گله ٔ خرگور. علابط، عُلبط، عُلبطة؛... گله ٔ گوسفند از پنجاه تا هر قدر که باشد. مِنسِر یا مَنسِر؛ گله ٔ اسب از 30 تا 40 و یا از 40 تا 50 یا تا 60 یا از صد تا دو صد. ورد؛ گله ٔ مرغان . وَقِر؛ گله ٔ پانصد گوسپند. همهامه ؛ گله ٔبزرگ از شتران . هادیات ؛ گله ٔ گاوان دشتی و جز آن که پیش پیش روند. هور؛ گله ٔ گوسپندان بدان جهت که از کثرت بعض بر بعض می افتد. هند؛ گله ٔ صد شتر یا اندکی زائد از صد یا اندکی از آن یا دو صد. (منتهی الارب ). ترکیب ها: - گله ٔ آهو . گله ٔ اسب . گله ٔ خر. گله ٔ خروس . گله ٔ زنان . گله ٔ زنبور. گله ٔ شتر. گله ٔ شترمرغ . گله ٔ کبوتر. گله ٔ گاو. گله ٔ گوسفند. گله ٔ مرغان . گله ٔ ملخ : نماند ایچ در دشت اسبان گله بیاورد چوپان به میدان گله . فردوسی . وز آن پس برفتند سوی گله کجا بود در دشت توران یله . فردوسی . راستی گفتی که نره شیری بود گله ٔ غرم و آهو اندر بر. فرخی . همچنان کاین گله ٔ گور در این دشت فراخ لشکر دشمن او خسته و افکنده جگر. فرخی . گله ٔ دزدان از دور بدیدند چو آن هر یکی زایشان گفتی که یکی قَسْوره شد. لبیبی (از تاریخ بیهقی ). هرکه در ره با گله ی خوکان رود گرد و درد و رنج بیند زآن گله . ناصرخسرو. در پناه حفظ تو از بهر ترتیب گله گرگ در باب مصالح راز گوید با شبان . ظهیرالدین فاریابی . ز چوب زهر چون چوپان خبر داشت چراگاه گله جای دگر داشت . نظامی . گله ٔ ما را گله از گرگ نیست کاین همه بیداد شبان میکند. سعدی . مشو ز دعوت نفس شریر خود ایمن که گرگ می نبردگله را به مهمانی . قاآنی . - امثال : از گله ٔ بز گر نصیب داشتن . گرگ که به گله افتاد وای به یکه داران . گله را راندند، فاطمه را بردند، شکر خدا را که بخیرگذشت . گله مرد و غم شبان برخاست . خاقانی . مثل گله ٔ گوسفند . احشام، رمه، غنم، فسيله flock, herd, grumble, gripe, discontent, drove, groan, covey, quarrel قطيع، سرب، مجموعة كبيرة، نفاية صوف، كتلة صوف، إندفع أفواجا، احتشد، تجمع، حشا بنفاية sürü troupeau herde rebaño gregge جمعیت، دسته پرندگان، گروه، لندلند، ناله، شکایت، گیر، چنگ، تسلط، درد سخت، نارضایتی، ناخشنودی، محل عبور احشام، ازدحام، دسته، یک دسته کبک، نزاع، دعوا، اختلاف، ستیزه، مجادله
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر