license
98
1766
100
معنی کلمه گله معنی واژه گله
معنی:
گله . [ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) کردی گول (زلف زنان ، دسته موی )، زازا گیله . (حاشیه ٔ برهان تصحیح دکتر معین ). زلف معشوق . (برهان ) . زلف و موی مجعد. (آنندراج ) : گله گیلی کشان به دامانش سرو را لوح در دبستانش . نظامی (هفت پیکر ص 337). زهر سو دیلمی کردن به عیوق فروهشته گله چون زلف منجوق . نظامی . شام دیلم گله که چاکر توست مشکبو از کیایی در توست . نظامی (هفت پیکر ص 29). || موی جمعشده . (برهان ). به این معنی با لام مشدد است .مترادف احشام، رمه، غنم، فسيلهانگلیسی flock, herd, grumble, gripe, discontent, drove, groan, covey, quarrelعربی قطيع، سرب، مجموعة كبيرة، نفاية صوف، كتلة صوف، إندفع أفواجا، احتشد، تجمع، حشا بنفايةترکی sürüفرانسوی troupeauآلمانی herdeاسپانیایی rebañoایتالیایی greggeمرتبط جمعیت، دسته پرندگان، گروه، لندلند، ناله، شکایت، گیر، چنگ، تسلط، درد سخت، نارضایتی، ناخشنودی، محل عبور احشام، ازدحام، دسته، یک دسته کبک، نزاع، دعوا، اختلاف، ستیزه، مجادله
مترادف:
احشام، رمه، غنم، فسيله
ترکیب:
(اسم)
مختصات:
( ~ .) (اِ.)
الگوی تکیه:
WS
نقش دستوری:
اسم
آواشناسی:
galle
منبع:
لغتنامه دهخدا
معادل ابجد:
55
شمارگان هجا:
2
دیگر زبان ها
انگلیسی
flock | herd , grumble , gripe , discontent , drove , groan , covey , quarrel
عربی
قطيع | سرب , مجموعة كبيرة , نفاية صوف , كتلة صوف , إندفع أفواجا , احتشد , تجمع , حشا بنفاية
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)کلمه "گله" در زبان فارسی میتواند به دو صورت استفاده شود:
به معنای جمعآوری و گروه (مثلاً گلهای از گوسفند)
به معنای ابراز ناراحتی و شکایت (مثلاً از چیزی گله داشتن)
قواعد نگارشی برای "گله":
نقطهگذاری : در جملاتی که "گله" به کار میرود، مانند هر کلمه دیگری باید به قواعد نقطهگذاری توجه شود. برای مثال: «من از این رفتار شما گله دارم.»
جمعبندی : اگر به معنای گروه حیات وحش به کار رود، در صورت لزوم میتوان آن را جمع بست: "گلهها".
موقعیت در جمله : این کلمه میتواند بهعنوان اسم، مفعول یا فاعل در جمله مورد استفاده قرار گیرد. بهعنوان مثال:
«گله در مرتع چرا میکند.» (فعل)
«من از گله شما ناراحت هستم.» (مفعول)
حرف تعریف : در مواقعی که نیاز به خاص کردن کلمه دارید، میتوانید از حرف تعریف "ال" استفاده کنید: «گلهی من».
هم نشینیها : کلمه گله معمولاً با کلماتی مانند "داشتن"، "کردن"، "از" و ... میآید: «گله داشتن از وضعیت موجود».
در استفاده از کلمه "گله" باید دقت کنید که مفهوم دقیق آن را بر اساس بافت جمله درک کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
گلهی گوسفندان در دشت در حال چرا بودند و منظرهای زیبا را به وجود آورده بودند.
او همیشه به گلهي دوستی خود سر میزند و با آنها وقت میگذراند.
وقتی که باران بارید، اعضای گله ابراز ناراحتی کردند و به دنبال پناهگاهی بودند.
لغتنامه دهخدا واژگان مرتبط: جمعیت، دسته پرندگان، گروه، لندلند، ناله، شکایت، گیر، چنگ، تسلط، درد سخت، نارضایتی، ناخشنودی، محل عبور احشام، ازدحام، دسته، یک دسته کبک، نزاع، دعوا، اختلاف، ستیزه، مجادله