جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

majnun
insane  |

مجنون

معنی: مجنون . [ م َ ] (ع ص ) جنون زده و دیوانه . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه عقل وی زایل یا فاسد شده باشد. مؤنث آن مَجنونَه . (از اقرب الموارد). دیوانه شده . دیوانه کرده شده . دیوانه و شوریده و بی عقل . ج ، مَجانین . (ناظم الاطباء). دیوزده . پری زده . مألوس . دیوانه . مقابل عاقل و فرزانه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و قالوا یا ایهاالذی نزل علیه الذکرانک لمجنون . (قرآن 6/15). فذکرفما انت بنعمة ربک بکاهن و لا مجنون . (قرآن 29/52). و ان یکاد الذین کفروالیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون و ما هو الا ذکر للعالمین . (قرآن 51/68 و 52).
هر که بدین آب مرد و زنده شداو را
زنده نخواندمگر که جاهل و مجنون .
ناصرخسرو.
عاقل ومجنون حقم یاد آر
در چنین بی خویشیم معذور دار.
مولوی .
- امثال :
خلق مجنونند و مجنون عاقل است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مجنون شدن ؛ دیوانه شدن . جنون پیداکردن :
زرّ و نقره چیست تا مفتون شوی
چیست صورت تا چنین مجنون شوی .
مولوی .
ز عقل اندیشه ها زاید که مردم را بفرساید
گرت آسودگی باید برو مجنون شو ای عاقل .
سعدی .
- مجنون کردن ؛دیوانه کردن :
گر نخواهی ای پسر تا خویشتن مجنون کنی
پشت پیش این و آن از چه همی چون نون کنی .
ناصرخسرو.
گر تو خود مجنونی از بی دانشی پس خویشتن
چون به می خوردن دگرباره همی مجنون کنی .
ناصرخسرو.
- بید مجنون ؛ بید نگون . بید مُوَلَّه ْ. بید ناز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| (اصطلاح فقهی و قانون مدنی ) کسی که فاقد تشخیص نفع و ضرر و حسن و قبح است ، احراز جنون با دادگاه است . (ترمینولوژی حقوق تألیف دکتر جعفری لنگرودی ).
- مجنون ادواری ؛ کسی که بطور متناوب در حال جنون باشد یعنی مدت کمی عاقل باشد و مدتی دیوانه . (ترمینولوژی حقوق تألیف دکتر جعفری لنگرودی ).
- مجنون دائمی ؛ کسی که بدون انقطاع در حال جنون بسر برد. (ترمینولوژی حقوق تألیف دکتر جعفری لنگرودی ).
- مجنون مطبق ؛ مجنون دائمی . (ترمینولوژی حقوق تألیف دکتر جعفری لنگرودی ). و رجوع به ترکیب قبل شود.
|| نادان . || دارای وسواس . || دارای مانیا. || جن زده . || گرفتار عشق . || ظالم و ستمگر. (ناظم الاطباء).
... ادامه
763 | 0
مترادف: 1- بي خرد، بي عقل، جن زده، جنون زده، خردباخته، ديوانه، مخبط، مصروع 2- دلباخته، شوريده، شيدا، شيفته
متضاد: عاقل، فرزانه
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [عربی، جمع: مجانین]
مختصات: (مَ) [ ع . ] (اِمف .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: majnun
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 149
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
insane | demented , lunatic , loco , crazy , maniac , mad , nuts , amok , majnoon
ترکی
inanılmaz
فرانسوی
fou
آلمانی
verrückt
اسپانیایی
loco
ایتالیایی
pazzo
عربی
مجنون | مختل العقل , جنوني , مخبول , مخبل , معتوه , ممسوس
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "مجنون" در زبان فارسی می‌تواند به معانی مختلفی به کار برود و بسته به سیاق آن، قواعد نگارشی خاصی دارد. در اینجا به برخی از قواعد مربوط به این کلمه اشاره می‌کنیم:

  1. نحوه نگارش: "مجنون" به طور کلی به صورت کاملاً درست و بدون هیچ گونه تصحیحی نوشته می‌شود. این کلمه در زبان فارسی به معنای دیوانه یا عاشق شهرستانی (خصوصاً در ادبیات) به کار می‌رود.

  2. بکارگیری در جملات:

    • وقتی "مجنون" به عنوان صفت استفاده می‌شود، باید دقت کنید که با اسم معین همخوانی داشته باشد. مثلاً: "او یک مجنون است" یا "مجنون لیلی".
    • در متون ادبی و شاعرانه، ممکن است به صورت مجازی و استعاری نیز به کار رود.
  3. علامت‌گذاری: اگر "مجنون" در یک جمله‌ای با عبارات توصیفی استفاده شود، معمولاً نیازی به ویرگول نیست، مگر آن که جمله پیچیده باشد. مثلاً: "او، مجنون عاشق، در خیابان‌های شهر می‌چرخید."

  4. نحوه تلفظ: با توجه به لهجه‌های مختلف ممکن است تلفظ آن متفاوت باشد، ولی در بیشتر مناطق "مجنون" به صورت "مَجْنون" یا "مَجْنون" تلفظ می‌شود.

  5. فارسی‌نویسی: در نوشتار رسمی و ادبی، این کلمه باید به شکل صحیح و با حفظ قواعد نگارشی نوشته شود. از به کار بردن اختصارات یا شکل‌های غیررسمی خودداری کنید.

اگر سوال خاصی در مورد کاربرد یا معنی خاص این کلمه دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. او به خاطر عشقش به یک دختر، مانند مجنون در کوچه‌ها می‌گشت و به جستجوی او می‌پرداخت.
  2. داستان لیلی و مجنون همیشه یکی از عاشقانه‌ترین قصه‌های ادبیات فارسی بوده است.
  3. برخی مردم او را مجنون می‌نامیدند، اما او از این لقب هیچ ناراحتی نداشت؛ زیرا عشقش را خالصانه و بدون قید و شرط زندگی می‌کرد.

واژگان مرتبط: دیوانه، احمقانه، بی عقل، شوریده، شکاف دار، دیوانه وار، عصبانی، از جا در رفته، خل، شیفته، ماه زده، ادم دیوانه

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری