جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: مجنون . [ م َ ] (اِخ ) عاشق لیلی بود. (غیاث ). قیس که عاشق لیلی بود. (آنندراج ). لقب قیس بن ملوح است که از بنی جعده بود. از شدت عشق لیلی دیوانه شد و بدان جهت مجنونش خواندند. (از انساب سمعانی ) : لیلی صفتان ز حال ما بی خبرند مجنون داند که حال مجنون چون است . منسوب به رودکی (ازامثال و حکم ج 3 ص 1502). لیلی چو قمر به روشنی چست مجنون چو قصب بر ابرش سست . نظامی . لیلی سمن خزان ندیده مجنون چمن خزان رسیده . نظامی . لیلی به کرشمه زلف بر دوش مجنون به وفاش حلقه در گوش . نظامی . لیلی سر زلف شانه می کرد مجنون در اشک دانه می کرد. نظامی . لیلی چو گل شکفته می رست مجنون به گلاب دیده می شست . نظامی . گفت با لیلی خلیفه کاین تویی کز تو شد مجنون پریشان و غوی از دگر خوبان تو افزون نیستی گفت خامش چون تو مجنون نیستی . مولوی . یکی را از ملوک عرب حکایت عشق مجنون به لیلی و شورش حال وی بگفتند. (گلستان سعدی ). هرآن عاقل که با مجنون نشیند نباید کردنش جز ذکر لیلی . سعدی (گلستان ). مجنون رخ لیلی از مرگ نیندیشد از خویش بمردم من پس رخت به حی بردم . اوحدی . دور مجنون گذشت و نوبت ماست هر کسی پنج روز نوبت اوست . حافظ (دیوان چ قزوینی ص 40). شبی مجنون به لیلی گفت کای محبوب بی همتا ترا عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد. ؟ و رجوع به قیس بنی عامر در همین لغت نامه و الشعرو الشعراء ابن قتیبه صص 220-224 و فوات الوفیات ج 2 صص 136-138 و ریاض العارفین ص 128 و فهرست عیون الاخبار و اعلام زرکلی ج 2 ص 802 و ج 3 ص 838 شود. - مثل مجنون ؛ آشفته . پریشان . نزار. (امثال و حکم ج 3 ص 1486). 1- بي خرد، بي عقل، جن زده، جنون زده، خردباخته، ديوانه، مخبط، مصروع
2- دلباخته، شوريده، شيدا، شيفته عاقل، فرزانه insane, demented, lunatic, loco, crazy, maniac, mad, nuts, amok, majnoon مجنون، مختل العقل، جنوني، مخبول، مخبل، معتوه، ممسوس inanılmaz fou verrückt loco pazzo دیوانه، احمقانه، بی عقل، شوریده، شکاف دار، دیوانه وار، عصبانی، از جا در رفته، خل، شیفته، ماه زده، ادم دیوانه
... ادامه
985|0
مترادف:1- بي خرد، بي عقل، جن زده، جنون زده، خردباخته، ديوانه، مخبط، مصروع
2- دلباخته، شوريده، شيدا، شيفته
کلمه "مجنون" در زبان فارسی میتواند به معانی مختلفی به کار برود و بسته به سیاق آن، قواعد نگارشی خاصی دارد. در اینجا به برخی از قواعد مربوط به این کلمه اشاره میکنیم:
نحوه نگارش: "مجنون" به طور کلی به صورت کاملاً درست و بدون هیچ گونه تصحیحی نوشته میشود. این کلمه در زبان فارسی به معنای دیوانه یا عاشق شهرستانی (خصوصاً در ادبیات) به کار میرود.
بکارگیری در جملات:
وقتی "مجنون" به عنوان صفت استفاده میشود، باید دقت کنید که با اسم معین همخوانی داشته باشد. مثلاً: "او یک مجنون است" یا "مجنون لیلی".
در متون ادبی و شاعرانه، ممکن است به صورت مجازی و استعاری نیز به کار رود.
علامتگذاری: اگر "مجنون" در یک جملهای با عبارات توصیفی استفاده شود، معمولاً نیازی به ویرگول نیست، مگر آن که جمله پیچیده باشد. مثلاً: "او، مجنون عاشق، در خیابانهای شهر میچرخید."
نحوه تلفظ: با توجه به لهجههای مختلف ممکن است تلفظ آن متفاوت باشد، ولی در بیشتر مناطق "مجنون" به صورت "مَجْنون" یا "مَجْنون" تلفظ میشود.
فارسینویسی: در نوشتار رسمی و ادبی، این کلمه باید به شکل صحیح و با حفظ قواعد نگارشی نوشته شود. از به کار بردن اختصارات یا شکلهای غیررسمی خودداری کنید.
اگر سوال خاصی در مورد کاربرد یا معنی خاص این کلمه دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
او به خاطر عشقش به یک دختر، مانند مجنون در کوچهها میگشت و به جستجوی او میپرداخت.
داستان لیلی و مجنون همیشه یکی از عاشقانهترین قصههای ادبیات فارسی بوده است.
برخی مردم او را مجنون مینامیدند، اما او از این لقب هیچ ناراحتی نداشت؛ زیرا عشقش را خالصانه و بدون قید و شرط زندگی میکرد.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: دیوانه، احمقانه، بی عقل، شوریده، شکاف دار، دیوانه وار، عصبانی، از جا در رفته، خل، شیفته، ماه زده، ادم دیوانه