جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: محدث . [ م ُ ح َدْ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تحدیث . سخن گوینده . (از منتهی الارب ). حدیث کننده : اگر این شکر ببینند محدثان شیرین همه دستها بخایند چو نیشکربه دندان . سعدی . || گزارنده . حدیث کننده . راوی حدیث . آنکه نقل حدیث کند از پیغامبر و جزاو. حدیث دان . داننده ٔ علم حدیث و اخبار نبوی . (آنندراج ). راوی . بیان کننده و جمعکننده ٔ احادیث نبوی و تألیف کننده ٔ آن احادیث و معتمد در نقل حدیث . (ناظم الاطباء). در اصطلاح ، بنابر آنچه عراقی گفته کسی است که بنویسد و بخواند و بشنود و نیک فراگوش دارد و به شهرها و ولایات مسافرت کند برای فراگرفتن و جمعآوری احادیث پیغمبر و کتب اصول حدیث را به دست آورد و بر پاره ای کتب تعلیقات نوشته باشد و مسندها و سایر کتب را از علل و تواریخ کاملاً بررسی کرده باشد و من حیث المجموع قریب یکهزار جلد کتاب حدیث را به دقت دیده باشد وبرخی گویند محدث کسی است که حدیث را به روایت فراگیرد و به درایت مورد اعتنا قرار دهد؛ تحمل الحدیث روایةً و اعتنی به درایةً. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) : ای محدث از خطاب و از خطوب درگذشتم آهن سردی مکوب . مولوی . || ناقل و مورخ . (ناظم الاطباء). راوی شعر و اخبار. ظریف . ندیم . قصه گوی . سمرگوی : خادمی برآمد و محدث خواست ابواحمد برخاست چون او به خرگاه امیر رسید حدیثی آغاز کرد... امیر آواز احمد بشنوید بیگانه پوشیده نگاه کرد مردی را دید، هیچ نگفت تا حدیث تمام کرد سخت سره و نغز قصه ای بود.(تاریخ بیهقی ص 122). مردی که وی را محدث گفتندی نزدیک امیر مسعود فرستاده بود. تا هم خدمت محدثی کردی وهم گاه از گاه نامه و پیغام آوردی و می بردی . (تاریخ بیهقی ص 129). در آن وقتی که امیران مسعود و محمد...به گرگان می بودند و قصد ری داشتند این محدث (حسن ) به ستارآباد رفت نزدیک منوچهر. (تاریخ بیهقی ص 129). و یکبار و دوبار معتمدان او [ منوچهربن قابوس ] این محدث [ حسن ] و یارش آمدند و شدند. (تاریخ بیهقی ص 130). من جمله کنم نظم و به هروقت محدث یکسال به بالین تو خواند اثر فتح . مسعودسعد (دیوان ص 80). || کسی که پیدا می کند چیز تازه را. مبدع و مخترع . (ناظم الاطباء). اخباري، حديث دان، حديث شناس، راوي، روايتگر مطهر، طاهر
کلمه "محدث" در زبان فارسی به معنای شخصی است که حدیث (گفتهها و روایات پیامبر اسلام و اهل بیت) را نقل میکند. این کلمه از ریشه "حدث" به معنای "گفتن" یا "نقل کردن" گرفته شده است. در کاربردهای نگارشی و قواعد فارسی، چند نکته وجود دارد که میتوان به آنها اشاره کرد:
نگارش صحیح: کلمه "محدث" به صورت صحیح با حروف عربی "م"، "ح"، "د" و "ث" نوشته میشود.
جنس و تعداد: این کلمه مذکر است و به جمع آن میتوان "محدثین" یا "محدثون" را به کار برد.
تأکید بر لقب: در متون دینی و تاریخی، معمولاً "محدث" به عنوان لقب علمی به کار میرود. بنابراین میتوان از آن به عنوان یک عنوان محترمانه یاد کرد.
مشتقات: واژه "محدث" میتواند مشتقات مختلفی داشته باشد. به عنوان مثال، "محدثی" به معنی مربوط به محدث یا مختص به اوست.
استفاده در جمله: برای استفاده از این کلمه در جمله، میتوان گفت: "فلانی یکی از محدثان معاصر است."
رسم الخط: توجه به رسمالخط صحیح در نوشتار رسمی و غیررسمی از اهمیت بالایی برخوردار است.
این نکات میتوانند در درک و به کارگیری صحیح کلمه "محدث" در جملات و متون فارسی کمک کنند.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
محدثان بزرگی در تاریخ اسلام تلاش کردهاند تا احادیث معتبر را جمعآوری و بررسی کنند.
کتابهای محدثی که به شرح زندگی پیامبر اسلام پرداختهاند، منبعی ارزشمند برای پژوهشگران هستند.
در جلسه علمی امروز، یک محدث مشهور به بررسی اصول صحت احادیث پرداخت و نکات جالبی را مطرح کرد.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر