جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

mo[w]quf
suspended  |

موقوف

معنی: موقوف . [ م َ ] (ع ص ) ایستاده کرده شده و ایستاده شده . (ناظم الاطباء). ایستانیده . ایستاده کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). بازداشته شده . توقف داده شده . (ناظم الاطباء). بازداشته . (یادداشت مؤلف ). واداشته شده . (آنندراج ) : ... اذ الظالمون موقوفون عند ربهم ...(قرآن 31/34)؛ ... چون ستمکاران را بازداشتگان نزد پروردگار آنها... (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 8 ص 215).
گر اجزای جهان جمله نهی مایل بدان جزوی
که موقوف است همواره میان شکل مه سیما.
ناصرخسرو.
خصمان من به حضرت تو خاصگی و من
موقوف آستانم و بر تو به نیم جو.
خاقانی .
در کتم عدم هنوز موقوف است
آن سینه که سوزش تو را شاید.
خاقانی .
روان صاحب الاعراف موقوف است تا محشر
میان جنت و دوزخ که تا رایت چه فرماید.
خاقانی .
موقوف اشارت تو ماندم
چون حاجی میهمان کعبه .
خاقانی .
بیاضش در گزارش نیست معروف
که در بردع سوادش بود موقوف .
نظامی .
هرجا که پادشاهی و صدری و سروری است
موقوف آستان در کبریای تست .
سعدی .
به روزگار تو هرجا که صاحب صدری است
ز جاه و قدر تو موقوف آستان ماند.
سعدی .
|| بازداشت شده . توقیف شده . توقیف کرده شده . (از یادداشت مؤلف ) : امیر گفت به هیچ حال اعتماد نتوان کردبر بازداشتگان که هرکسی به گناه بزرگ موقوف است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 265). بوعلی بر حکم فرمان او را یک چند به قلعت داشت چنانکه کسی به جای نیاورد که موقوف است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 228). وی به فرمان ، جایی موقوف است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 216). پسر بزرگ خواجه احمد حسن به قلعت ... موقوف بود. (تاریخ بیهقی ). || تعطیل شده و ترک شده و برطرف شده . (ناظم الاطباء). متوقف . معطل . کاری که از انجام آن جلوگیری شده باشد : تا کدخدا نرسد کارها همه موقوف باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 285). تا فردا این شغل کرده آید تمام و پس فردا خلعت بپوشد که همه ٔ کارها موقوف است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 148). گفت [ مسعود ]باز باید گشت بر آنکه فردا خلعت پوشیده آید که کارها موقوف است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 149). || مقابل آنکه بر کار و در خدمت است . پیاده . که در کاری نیست . آنکه مشغول خدمت نیست : خواجه گفت پس فریضه گشت سالاری نامزد کردن و همگان پیش رای و دل خداوندند چه آنکه بر کارند و در خدمتند و چه آنکه موقوفند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 265). || مهلت داده شده و درنگی شده و به تأخیرانداخته شده . || تکیه داده شده . مقیدشده . متعلق شده . بسته به چیزی و متعلق به چیزی گشته . (ناظم الاطباء). بسته به چیزی شده . وابسته و متعلق و مربوط به چیزی : این امر موقوف بر فلان امر است . (یادداشت مؤلف ) :
چو موقوف رزق است عمر آن نکوتر
که رزق آمدن را شتابی نبیند.
خاقانی .
عمر اگر بهر رزق موقوف است
رزق موقوف بهر فرمان است .
خاقانی .
حصنی است فلک صدوچهل برج
کاقبال خدایگان مرا بس
موقوف روانم و درون هیچ
زین هودج ناروان مرا بس .
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 499).
موقوف نقاب چند باشی ؟
در برقع خواب چند باشی ؟
نظامی .
پس حیات ماست موقوف نظام
اندک اندک جمع کن تم الکلام .
مولوی .
نطق کآن موقوف راه سمع نیست
جز که نطق خالی بی طمع نیست .
مولوی .
|| مقررشده . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح فقه ) ملکی که در راه خدا حبس کرده و وقف نموده باشند. (ناظم الاطباء). وقف کرده شده . موقوفه . وقف شده . ملک یا مالی که شخص آن را به مصارف امور خیریه از قبیل مسجد و بیمارستان و مدرسه و اطعام فقرا اختصاص دهد. (از یادداشت مؤلف ).
- موقوف ٌعلیه ؛ آنکه یا آنچه مال و یا ملک را بدو وقف کنند. (از یادداشت مؤلف ). آنکه مالی بر او وقف می شود. (یادداشت لغت نامه ).مالی که قبض و اقباض آن ممکن نیست وقف آن باطل است لیکن اگر واقف تنها قادر بر اخذ و اقباض آن نباشد و موقوف علیه قادر به اخذ آن باشد صحیح است . (ماده ٔ 67 قانون مدنی ).
- موقوف ٌعلیهم ؛ کسان که مال و ملک بدانان وقف کرده باشند. (از یادداشت مؤلف ). موقف واقع می شود به ایجاب از طرف واقف به هر لفظی که صراحةً دلالت بر معنی آن کند و قبول طبقه ٔ اول از موقوف ٌعلیهم یا قائم مقام قانونی آنها در صورتی که محصور باشند مثل وقف بر اولاد و اگر موقوف ٌعلیهم غیرمحصور یا وقف بر مصالح عامه باشد در این صورت قبول حاکم شرط است . (ماده ٔ 56 قانون مدنی ). و رجوع به ترکیب موقوف علیه شود.
- موقوف گذاشتن ؛ مال یا ملک وقفی از خود به جای گذاشتن . موقوفه ای برای امور خیر از خود برجای نهادن :
هرکه خیری کرد و موقوفی گذاشت
رسم خیرش همچنان برجای دار.
سعدی .
|| (اصطلاح صرف ) حرف ساکن و بی حرکت گشته . (ناظم الاطباء). به اصطلاح صرف ، حرف اخیر لفظی که از پیوستن مابعدش بازایستاده کرده شده باشد، با انداختن حرکت او. (غیاث ) (آنندراج ). || (اصطلاح عروض ) رکنی که حرف هفتم متحرک آن را ساکن کرده باشند مانند تای مفعولات . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از غیاث ). مفعولان چون از مفعولات خیزد آن را موقوف خوانند. (از المعجم فی معاییر اشعارالعجم ). به اصطلاح عروض ، بحری است که در آن وقف صورت گرفته باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || (اصطلاح حدیث ) در نزد محدثان حدیثی است که اسناد آن به صحابه ٔ حضرت برسد اعم از آنکه گفته باشد یا عمل کرده باشد، چنا
نکه تفسیر صحابه از قرآن موقوف است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). در علم حدیث آن است که از صحابی روایت کنند متصل یا منقطع، و در غیر صحابی نیز اطلاق کنند به شرط تقیید، چنانکه گویند وقفه مالک علی نافع. و بعضی فقها موقوف را اثر خوانند ومرفوع را خبر. (از نفایس الفنون قسم اول ص 125). در عرف حدیث آنچه سندش به اصحاب حضرت برسد، خلاف مرفوع . (از یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح دیوانی ) خرجی که عامل مدعی پرداخت آن است لکن مشکوک باشد و گذارند به نظر سلطان ، قبول یا رد آن را یا به تدقیق و نظر ثانوی . (یادداشت مؤلف ).
... ادامه
939 | 0
مترادف: 1- مشروط، مقيد، منوط، موكول، وابسته 2- بازداشته، گرفتار، زنداني 3- تعطيل شده، متوقف شده 4- بس، كافي 5- وقف شده، موقوفه
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [عربی: مَوقوف]
مختصات: (مُ) [ ع . ] (اِمف .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: mowquf
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 232
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
suspended | stopped
ترکی
askıya alınmış
فرانسوی
suspendu
آلمانی
ausgesetzt
اسپانیایی
suspendido
ایتالیایی
sospeso
عربی
معلق | معطل , متدلي , متدل , موقوف عن العمل , موقوف من النادي , موقوف من اللعب , فاقد الوعي
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "موقوف" در زبان فارسی به معناهای مختلفی استفاده می‌شود، و در نگارش و استفاده از آن، باید به قواعد زبانی و نگارشی توجه کرد. در زیر به برخی از نکات و قواعد مرتبط با این کلمه اشاره می‌کنم:

  1. معنا و کاربرد:

    • "موقوف" به معنای متوقف، معلق، یا چیزی که پایان یافته است، به کار می‌رود. همچنین در اصطلاحات حقوقی و ادبی، به اراضی یا اشیاء واقع در وقف نیز اشاره دارد.
  2. نوشتن درست:

    • کلمه "موقوف" همیشه به همین شکل نوشته می‌شود و از نظر املایی نیاز به تغییر ندارد.
  3. جمله‌سازی:

    • هنگام استفاده از این کلمه در جملات، باید به کاربرد آن توجه کرد:
      • مثال: "این پروژه به دلیل مشکلات مالی موقوف شده است."
      • مثال: "موقوفات باید به درستی مدیریت و نگهداری شوند."
  4. نکات نگارشی:

    • نوشتن "موقوف" در متون رسمی و اداری باید با دقت و به صورت صحیح انجام شود. همچنین در استفاده از آن در متون ادبی، توجه به بافت و مفهوم کلی متن ضروری است.
  5. توجه به سیاق:
    • در برخی مواقع ممکن است کلمه "موقوف" با کلمات دیگر ترکیب شود، مانند "وقف موقوف"، که در این موارد باید به سیاق و معنا توجه کرد.

با رعایت این نکات می‌توان از کلمه "موقوف" به درستی و به شکل مؤثری در نوشتار استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. این پروژه به دلیل عدم تأمین مالی موقوف شده است و به تعویق افتاده است.
  2. تصمیم‌گیری دربارهٔ ادامه کار این برنامه موقوف به نظر نهایی کمیته کارشناسان خواهد بود.
  3. در این جلسه، موارد موقوف از نظر مالی و اجرایی مورد بررسی قرار گرفت.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری