جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: یار. (اِخ ) نواب منورالدولة احمدیارخان بهادر ممتاز جنگ اورنگ آبادی که والدش نواب شجاع الدولة بهادر دلخان از حضور نواب ناصر جنگ شهید منصب هفت هزاری داشت و نواب آصفجاه ثانی احمدیارخان را به خطاب منورالدوله و منصب پنجهزاری برداشت . طبعش باشعر و شعراء اردو و فارسی یار بود و مشق سخن از میرغلام علی آزاد بلگرامی مینمود. در شجاعت و سخاوت و خلق و مروت علم شهرت میافراشت و در سنه ٔ ثلث و ثمانین ومأئه و الف قدم بجاده ٔ عدم گذاشت از اوست : گفتیم در خیال رخت رفت خواب ما آیینه دید آن بت حاضر جواب ما. # چو می بینم که جام می بکف دلدار می آید به لب از توبه های خویشم استغفار می آید. به رنگ قلقل می تازه میسازد دماغم را چو آن مینا دهن در لکنت گفتار می آید. # ای مغان باده را به جام کنید کار هوش مرا تمام کنید. # سگش از راه وفا از پی ما می آید سگ اوئیم که از راه وفا می آید. (از تذکره ٔ صبح گلشن ص 611). 1- جانانه، جانان، دلبر، دلداده، دلدار، محبوبه، محبوب، معشوق، نگار، ول
2- حبيب، خليل، دوست، رفيق، صديق، محب
3- صحابه، مصاحب، معاشر، همدم، همراه، هم صحبت، همنشين
4- پشتيبان، حامي، دستگير، دستيار، دوستدار، طرفدار، كمك، مددكار، معاضد، معاون، معين، ناصر، نصير، ياور
5- هم بازي، هم تيمي اغيار، دشمن sweetheart, partner, helper, alter ego, adjunct, fellow, mistress, pard, pal, billy, bloke, close friend, playmate, turtledove, Jo, buddy, adjoint, adjutant, bosom friend, chummy, gill, helpmate, paramour, succourer, yokefellow, yar حبيبة، حبيب، الحبيبة، قرة العين، عشيقة dostum mec alter dudar tizio معشوقه، عزیز، دلارام، مامانی، شریک، همسر، سهیم، انباز، پا، یاور، کمک، معین، هم دست، رفیق شفیق، خود، دیگر خود، ضمیمه، کمک فرع، قسمت الحاقی، صفت فرعی، شخص، رفیق، آدم، مرد، خانم، بانو، کدبانو، بابا، نوعی کتری فلزی، چماق یا گرز راهزنان، برادر، یارو، هم کار، همبازی، کبوتر قمری، خیلتاش، دستیار، معاون استاد، اجودان، محکوم، دختر، دختربچه، گوشت ماهی، دوشیزه، کمک و همدست، فاسق، موله، رفیقه، عاشق، هم تراز، شریک زندگی
کلمه "یار" در زبان فارسی دارای کاربردهای مختلفی است و برای استفاده صحیح از آن در متون مختلف، نیاز به توجه به قواعد نگارشی و معنایی دارد. در زیر به برخی از نکات مربوط به این کلمه اشاره میشود:
1. معنی و کاربردها:
یار به معنی همراه: در این معنا، یار به معنای دوست، همراه یا شریک است. برای نمونه: "او یار وفاداری برای من بوده است."
یار در شعر و ادبیات: این کلمه در شعر فارسی معمولاً به معنای معشوق یا محبوب نیز به کار میرود.
2. قواعد نگارشی:
استفاده از یار در جملات:
یار میتواند به عنوان فاعل، مفعول و یا مضاف الیه استفاده شود.
مثال: "یار من همیشه کنارم است." (فاعل)
مثال: "من به یار خود نامه نوشتم." (مفعول)
3. نحوهٔ نگارش:
فاصله گذاری: در مواردی که "یار" با کلمات دیگر ترکیب میشود، فاصلهها باید به دقت رعایت شوند.
مثال: "یارم" (بدون فاصله) یا "یار من" (با فاصله)
4. قواعد صرف و نحو:
صرف فعل: در صورتی که یار به عنوان فاعل در جملات صرفی استفاده شود، فعل باید متناسب با آن صرف شود.
مثال: "یاران ما مهربان هستند." (جمع)
5. استفاده در شعر:
قافیه و وزن: در سرودن شعر، باید به قافیه و وزن توجه کرد؛ کلمه یار به تجمع آهنگین و شعری کمک میکند.
6. نکات stylistic:
تکرار: در ادبیات و اشعار، یار میتواند به شکل تکراری برای ایجاد قافیه و تأکید مورد استفاده قرار گیرد.
با رعایت این نکات و قواعد، میتوان از کلمه "یار" به شکل صحیح و مؤثر در نوشتار فارسی استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
یار همیشه در کنارم بود و در سختیها به من کمک میکرد.
خاطرات خوب با یار عزیزم در دل من همیشه زنده خواهد ماند.
یار من در سفرهای طولانی، همراه و دلگرمی برایم بود.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: معشوقه، عزیز، دلارام، مامانی، شریک، همسر، سهیم، انباز، پا، یاور، کمک، معین، هم دست، رفیق شفیق، خود، دیگر خود، ضمیمه، کمک فرع، قسمت الحاقی، صفت فرعی، شخص، رفیق، آدم، مرد، خانم، بانو، کدبانو، بابا، نوعی کتری فلزی، چماق یا گرز راهزنان، برادر، یارو، هم کار، همبازی، کبوتر قمری، خیلتاش، دستیار، معاون استاد، اجودان، محکوم، دختر، دختربچه، گوشت ماهی، دوشیزه، کمک و همدست، فاسق، موله، رفیقه، عاشق، هم تراز، شریک زندگی