مرخصی
licenseمعنی کلمه مرخصی
معنی واژه مرخصی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- تعطيل 2- تعطيلي 3- رخصت، رهايي، اجازه | ||
انگلیسی | leave, vacation, vacations, permission, dismissal | ||
عربی | إجازة، هجر، عطلة، انصراف، تخلى عن، أذن، ترك، غادر، تخلى، ذهب، مضى، نسى، سافر، يترك | ||
ترکی | ayrılmak | ||
فرانسوی | partir | ||
آلمانی | verlassen | ||
اسپانیایی | dejar | ||
ایتالیایی | partire | ||
مرتبط | اذن، تعطیل، اسودگی، بی کاری، پروانه، دستور، اخراج، عزل، برکناری، مرخص | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "مرخصی" در زبان فارسی به معنی اجازه یا فرصت ترک کار، منزل، یا محیط خاصی است. در مورد نگارش و استفاده از این کلمه، چند نکته و قاعده وجود دارد که به آنها اشاره میکنم:
استفادۀ صحیح از کلمه "مرخصی" به روانی و سلیس بودن متن کمک میکند و درک مطلب را برای خواننده آسانتر میسازد. | ||
واژه | مرخصی | ||
معادل ابجد | 940 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
معادل انگلیسی | leave | ||
مرتبط با | حمل ونقل دریایی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
مختصات | ( ~.) [ ع - فا. ] (حامص .) | ||
آواشناسی | moraxxasi | ||
الگوی تکیه | WWWS | ||
شمارگان هجا | 4 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی مرخصی | ||
پخش صوت |
مجوز معافیت از وظایف و ترک کشتی کلمه "مرخصی" در زبان فارسی به معنی اجازه یا فرصت ترک کار، منزل، یا محیط خاصی است. در مورد نگارش و استفاده از این کلمه، چند نکته و قاعده وجود دارد که به آنها اشاره میکنم: نوشتن به صورت صحیح: کلمه "مرخصی" باید به همین شکل نوشته شود و از زینتهای اضافی یا علائم غیراستاندارد در نوشتن آن پرهیز شود. جایگاه در جمله: "مرخصی" میتواند به عنوان اسم و معمولاً به عنوان مفعول یا فاعل در جملات استفاده شود. مثلاً: استفاده درست از قواعد نحوی: زمانی که کلمه "مرخصی" در جمله به کار میرود، باید به ساختار جملات توجه کرد. مثلاً: مفرد و جمع: در زبان فارسی، "مرخصی" هر چند که میتواند به صورت جمع هم درآید، اما در کاربرد روزمره بیشتر به صورت مفرد استفاده میشود. در صورت نیاز به جمع، ممکن است از "مرخصیها" استفاده شود. استفادۀ صحیح از کلمه "مرخصی" به روانی و سلیس بودن متن کمک میکند و درک مطلب را برای خواننده آسانتر میسازد.
1- تعطيل
2- تعطيلي
3- رخصت، رهايي، اجازه
leave, vacation, vacations, permission, dismissal
إجازة، هجر، عطلة، انصراف، تخلى عن، أذن، ترك، غادر، تخلى، ذهب، مضى، نسى، سافر، يترك
ayrılmak
partir
verlassen
dejar
partire
اذن، تعطیل، اسودگی، بی کاری، پروانه، دستور، اخراج، عزل، برکناری، مرخص