وقف کردن
licenseمعنی کلمه وقف کردن
معنی واژه وقف کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | bequeath, endow, dedicate, amortise, amortize, avow, devote, dedication | ||
عربی | منحرف، سلم تراثا، ورث | ||
مرتبط | تخصیص دادن به، بکسی واگذار کردن، چیزی را وقف کردن، اعطا کردن به، موهبت بخشیدن به، اختصاص دادن، اهدا کردن، بدیگری واگذار کردن، بی حس کردن، کشتن، مستهلک کردن، نذر کردن، قسم خوردن، فدا کردن | ||
واژه | وقف کردن | ||
معادل ابجد | 460 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی وقف کردن | ||
پخش صوت |
ورستادن نهادک کردن
(مصدر) -1 منحصرکردن چيزي را بکسي يا
چيزي محصوص کردن :
((نرسد جز تو بکس گوهري از خاطر من
کرده ام وقف تو اين بحر لبالب ز زلال .))
(وحشي)
- 2 زمين ملک يا مستغلي را در راه خدا
حبس کردن : ((... و بعضي برعامه ء
سادات مقيم و مسافر و کافه ء متصوفه ء
وارد و صادر وقف کرد...)) -3 توقف کردن
بر حرفي از کلمه اي : ((و اما علت آنکه
در ارکان عروضي ابتدا بسبب خفيف کردند
آنستکه اقل حروفي که مردم بدان
ناطق توان شد در و حرفست نحستين آن
متحرک تا بدان ابتدا کلام کند و دومين را
ساکن تا بر آن وقف کند .))
bequeath, endow, dedicate, amortise, amortize, avow, devote, dedication
منحرف، سلم تراثا، ورث
تخصیص دادن به، بکسی واگذار کردن، چیزی را وقف کردن، اعطا کردن به، موهبت بخشیدن به، اختصاص دادن، اهدا کردن، بدیگری واگذار کردن، بی حس کردن، کشتن، مستهلک کردن، نذر کردن، قسم خوردن، فدا کردن