برق زدن
licenseمعنی کلمه برق زدن
معنی واژه برق زدن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | درخشيدن، متلالو شدن، تلالو داشتن | ||
انگلیسی | flash, glisten, glitter, luster, coruscate, fulgurate, glister, light, ray, scintillate, wink, lustre, lightning | ||
عربی | فلاش، أخبار خاطفة، نور خاطف، طالب ذكي، برهة قصيرة، إبتسامة، برقية موجزة، وميض، لمعان، مفاجئ، كاذب، متوهج، تلمع، تنشر الخبر بسرعة، لمع، تلمع العيون، إنطلق بسرعة البرق، إنفجر غضبا، عكس النور، نظر بإحتقار، رمش | ||
مرتبط | تاباندن، ناگهان شعله ور شدن، زود گذشتن، خطور کردن، جسته جسته برق زدن، درخشیدن، ساطع شدن، براق شدن، تلالو داشتن، تابیدن، جلوه داشتن، اذرخش زدن، روشن کردن، اشکار کردن، اتش زدن، اتش گرفتن، بچه زاییدن، تشعشع داشتن، جرقه زدن، چشمک زدن، با چشم اشاره کردن، باز و بسته شدن، برق، بارقه، اذرخش | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "برق زدن" در فارسی به معنی درخشش ناگهانی و یا ایجاد جرقه است. این کلمه معمولاً به شکل فعل و در زمانهای مختلف استفاده میشود. در زیر برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه آورده شده است:
با رعایت این قواعد، میتوانید از کلمه "برق زدن" به درستی در متون مختلف استفاده کنید. | ||
واژه | برق زدن | ||
معادل ابجد | 363 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی برق زدن | ||
پخش صوت |
نمودار شدن برق در هوا،جهيدن برق کلمه "برق زدن" در فارسی به معنی درخشش ناگهانی و یا ایجاد جرقه است. این کلمه معمولاً به شکل فعل و در زمانهای مختلف استفاده میشود. در زیر برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه آورده شده است: ساختار فعل: "برق زدن" یک فعل مرکب است که از دو جزء "برق" و "زدن" تشکیل شده است. "برق" اسم و "زدن" فعل است. در فارسی، این نوع ترکیبها بسیار متداول هستند. زمانها: این فعل میتواند در زمانهای مختلف صرف شود: قید حالت و مکان: میتوان از قیدها برای توصیف بهتر موقعیت یا حالت استفاده کرد، مانند: استفاده در جملات: این کلمه معمولاً در جملات توصیفی یا توأم با فعلهای دیگر به کار میرود. مثلاً: با رعایت این قواعد، میتوانید از کلمه "برق زدن" به درستی در متون مختلف استفاده کنید.
درخشيدن، متلالو شدن، تلالو داشتن
flash, glisten, glitter, luster, coruscate, fulgurate, glister, light, ray, scintillate, wink, lustre, lightning
فلاش، أخبار خاطفة، نور خاطف، طالب ذكي، برهة قصيرة، إبتسامة، برقية موجزة، وميض، لمعان، مفاجئ، كاذب، متوهج، تلمع، تنشر الخبر بسرعة، لمع، تلمع العيون، إنطلق بسرعة البرق، إنفجر غضبا، عكس النور، نظر بإحتقار، رمش
تاباندن، ناگهان شعله ور شدن، زود گذشتن، خطور کردن، جسته جسته برق زدن، درخشیدن، ساطع شدن، براق شدن، تلالو داشتن، تابیدن، جلوه داشتن، اذرخش زدن، روشن کردن، اشکار کردن، اتش زدن، اتش گرفتن، بچه زاییدن، تشعشع داشتن، جرقه زدن، چشمک زدن، با چشم اشاره کردن، باز و بسته شدن، برق، بارقه، اذرخش