بری
licenseمعنی کلمه بری
معنی واژه بری
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بيزار، منزجر، متنفر 2- تهي، دور، عاري، محترز، 3- مصون 4- بيگناه، پاك، مبرا | ||
متضاد | 1- بحري 2- بياباني | ||
انگلیسی | land, bosom, mainland, bar | ||
عربی | أرض، قطعة أرض، بلد، يابسة، منطقة، بر، دولة، تهبط الطائرة، قطر، تهبط، تحط، نزل إلي اليابسة، هبط على سطح القمر، صاد، ترسو السفينة عند الشاطئ، وقع، تهبط الطائرة إضراريا | ||
ترکی | çekip gitmek | ||
فرانسوی | s'en aller | ||
آلمانی | geh weg | ||
اسپانیایی | irse | ||
ایتالیایی | andare via | ||
مرتبط | زمین، سرزمین، خشکی، خاک، دیار، بر، سینه، بغل، پیش سینه، قاره، قطعه اصلی، قطعه | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "بری" در زبان فارسی میتواند به چند معنا و کاربرد مختلف اشاره داشته باشد. در زیر به چند نکته و قاعده نگارشی مرتبط با این کلمه میپردازیم:
به طور کلی، "بری" میتواند در موقعیتهای مختلف معنای خاصی داشته باشد، بنابراین استفاده صحیح و نگارش منظم آن اهمیت دارد. اگر سوال خاصتری در مورد کاربرد یا معنا دارید، خوشحال میشوم کمک کنم! | ||
واژه | بری | ||
معادل ابجد | 212 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | bari | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی: بَرِیء] | ||
مختصات | (بَ رِّ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) | ||
آواشناسی | bari | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی بری | ||
پخش صوت |
خاک روي زمين،تراب کلمه "بری" در زبان فارسی میتواند به چند معنا و کاربرد مختلف اشاره داشته باشد. در زیر به چند نکته و قاعده نگارشی مرتبط با این کلمه میپردازیم: معنا: نحوه نوشتار: در نوشتار فارسی باید دقت کنید که "بری" به درستی نوشته شود و در جملات به کاربرد صحیح آن توجه کنید. استفاده در جملات: قواعد نگارشی: به طور کلی، "بری" میتواند در موقعیتهای مختلف معنای خاصی داشته باشد، بنابراین استفاده صحیح و نگارش منظم آن اهمیت دارد. اگر سوال خاصتری در مورد کاربرد یا معنا دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
1- بيزار، منزجر، متنفر
2- تهي، دور، عاري، محترز،
3- مصون
4- بيگناه، پاك، مبرا
1- بحري
2- بياباني
land, bosom, mainland, bar
أرض، قطعة أرض، بلد، يابسة، منطقة، بر، دولة، تهبط الطائرة، قطر، تهبط، تحط، نزل إلي اليابسة، هبط على سطح القمر، صاد، ترسو السفينة عند الشاطئ، وقع، تهبط الطائرة إضراريا
çekip gitmek
s'en aller
geh weg
irse
andare via
زمین، سرزمین، خشکی، خاک، دیار، بر، سینه، بغل، پیش سینه، قاره، قطعه اصلی، قطعه