بریده کردن
licenseمعنی کلمه بریده کردن
معنی واژه بریده کردن
| اطلاعات بیشتر واژه | |||
|---|---|---|---|
| انگلیسی | cut | ||
| عربی | قطع، قص، خفض، قطعة، جرح، شق، فصل، قلص، نقص، أوقف، اقتطع، سجل، ضرب بالكرة، قلم، شذب، صامد، طعن، أنهى، قناة، طبع على، سلك طريقا، حصة، اختصار، تجاهل، تفصيلة، جلدة، خليط، غلة، جلد، انتقاد، تجاهل شخص، تغيب عن الدرس، ضربة كرة سريعة، حصد، حز، كلام جارح للشعور، مقطوع، يقطع | ||
| تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "بریده کردن" یک فعل مرکب در زبان فارسی است که از دو بخش "بریده" و "کردن" تشکیل شده است. در اینجا به برخی از قواعد نگارشی و زبانی مرتبط با این کلمه اشاره می‌کنیم:
با رعایت این نکات می‌توان از "بریده کردن" به درستی در نوشته‌ها و مکالمات استفاده کرد. | ||
| واژه | بریده کردن | ||
| معادل ابجد | 495 | ||
| تعداد حروف | 9 | ||
| منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
| نمایش تصویر | معنی بریده کردن | ||
| پخش صوت | |||
تعيين کردن،تقريض کلمه "بریده کردن" یک فعل مرکب در زبان فارسی است که از دو بخش "بریده" و "کردن" تشکیل شده است. در اینجا به برخی از قواعد نگارشی و زبانی مرتبط با این کلمه اشاره می‌کنیم: جدا کردن: "بریده" به معنای قسمتی از چیزی است که از آن جدا شده است، و "کردن" به معنای عمل انجام دادن است. بنابراین "بریده کردن" به معنای جدا کردن بخشی از چیزی است. افعال مرکب: در زبان فارسی، افعال مرکب معمولاً از یک قسمت اصلی (فعل) و یک بخش وابسته تشکیل می‌شوند. در مورد "بریده کردن"، "کردن" فعل اصلی است و "بریده" به عنوان مفعول یا وصف آن عمل را توصیف می‌کند. صرف فعل: این فعل می‌تواند در زمان‌های مختلف صرف شود (مثلاً "بریده کردم"، "بریده کردی"، "بریده کرده‌ام" و غیره). در بیان زمان، باید به قواعد تصریف فعل‌ها توجه کرد. نکات نگارشی: در نوشتار رسمی، بهتر است از کلمه "بریده کردن" به شکل درست استفاده شود و در صورت نیاز به فعل‌های دیگر، صرف مناسب آن به کار رود. با رعایت این نکات می‌توان از "بریده کردن" به درستی در نوشته‌ها و مکالمات استفاده کرد.
cut
قطع، قص، خفض، قطعة، جرح، شق، فصل، قلص، نقص، أوقف، اقتطع، سجل، ضرب بالكرة، قلم، شذب، صامد، طعن، أنهى، قناة، طبع على، سلك طريقا، حصة، اختصار، تجاهل، تفصيلة، جلدة، خليط، غلة، جلد، انتقاد، تجاهل شخص، تغيب عن الدرس، ضربة كرة سريعة، حصد، حز، كلام جارح للشعور، مقطوع، يقطع
