بستان
licenseمعنی کلمه بستان
معنی واژه بستان
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بوستان 2- گلزار، گلستان، باغ 3- پاليز، جاليز | ||
متضاد | راغ، صحرا، بيابان، كوير | ||
انگلیسی | take, conquer, receive, garden | ||
عربی | أخذ، تناول، حمل، قبل، تطلب، شارك، تعود، استلم، استولى، اقتضى، أسر، اختار، احتل، رافق، بدأ، استعاد، اشترى، أمسك ب، حقق، نال، أدرك، إستحوذ على، استمر، صور، قبل التحدى للمبارزة، الأخذ، صورة، دخل، غنيمة، فاجأ، يأخذ | ||
ترکی | bahçe | ||
فرانسوی | jardin | ||
آلمانی | garten | ||
اسپانیایی | jardín | ||
ایتالیایی | giardino | ||
مرتبط | گرفتن، بردن، برداشتن، ستاندن، پنداشتن، لمس کردن، تسخیر کردن، فتح کردن، مغلوب کردن، تسلیم کردن، پیروزی یافتن بر، غالب امدن، پذیرفتن، دریافت کردن، رسیدن، بدست اوردن، پذیرایی کردن از | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "بستان" در زبان فارسی دارای معانی و کاربردهای مختلفی است. در ادامه به برخی از نکات و قواعد نگارشی و دستوری مرتبط با این کلمه میپردازیم:
با رعایت نکات فوق، میتوان کلمه "بستان" را به درستی و زیبایی در نوشتار و گفتار خود به کار برد. | ||
واژه | بستان | ||
معادل ابجد | 513 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | bostān | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [پهلوی: bostān، جمع: بَساتین] ‹بوستان› | ||
مختصات | (بُ)( اِ.) | ||
آواشناسی | bostAn | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی بستان | ||
پخش صوت |
گلستان،باغ،گلزار کلمه "بستان" در زبان فارسی دارای معانی و کاربردهای مختلفی است. در ادامه به برخی از نکات و قواعد نگارشی و دستوری مرتبط با این کلمه میپردازیم: تعریف: "بستان" به معنای باغ، زمین سرسبز و محل پرورش گیاهان و درختان است. همچنین به معنی "گرفتن" و "دریافت کردن" نیز به کار میرود، به ویژه در اصطلاحات ادبی یا دلانگیز. استفاده در جملات: نگارش: نکات دستوری: با رعایت نکات فوق، میتوان کلمه "بستان" را به درستی و زیبایی در نوشتار و گفتار خود به کار برد.
1- بوستان
2- گلزار، گلستان، باغ
3- پاليز، جاليز
راغ، صحرا، بيابان، كوير
take, conquer, receive, garden
أخذ، تناول، حمل، قبل، تطلب، شارك، تعود، استلم، استولى، اقتضى، أسر، اختار، احتل، رافق، بدأ، استعاد، اشترى، أمسك ب، حقق، نال، أدرك، إستحوذ على، استمر، صور، قبل التحدى للمبارزة، الأخذ، صورة، دخل، غنيمة، فاجأ، يأخذ
bahçe
jardin
garten
jardín
giardino
گرفتن، بردن، برداشتن، ستاندن، پنداشتن، لمس کردن، تسخیر کردن، فتح کردن، مغلوب کردن، تسلیم کردن، پیروزی یافتن بر، غالب امدن، پذیرفتن، دریافت کردن، رسیدن، بدست اوردن، پذیرایی کردن از