بگیر
licenseمعنی کلمه بگیر
معنی واژه بگیر
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | take, catch, grab, capture, obtain, receive, hold, assume, snatch, pickup, engage, nail, cease, detract, devest, educe, enkindle, gripe, kindle, obturate, wed | ||
عربی | أخذ، تناول، حمل، قبل، تطلب، شارك، تعود، استلم، استولى، اقتضى، أسر، اختار، احتل، رافق، بدأ، استعاد، اشترى، أمسك ب، حقق، نال، أدرك، إستحوذ على، استمر، صور، قبل التحدى للمبارزة، الأخذ، صورة، دخل، غنيمة، فاجأ، يأخذ | ||
ترکی | yakalamak | ||
فرانسوی | attraper | ||
آلمانی | fangen | ||
اسپانیایی | atrapar | ||
ایتالیایی | presa | ||
مرتبط | گرفتن، بردن، برداشتن، ستاندن، پنداشتن، لمس کردن، از هوا گرفتن، بدست اوردن، جلب کردن، درک کردن، فهمیدن، چنگ زدن، قاپیدن، ربودن، تصرف کردن، توقیف کردن، اسیر کردن، مبتلا کردن، فراهم کردن، حاصل کردن، پذیرفتن، دریافت کردن، رسیدن، پذیرایی کردن از، نگه داشتن، نگاه داشتن، در دست داشتن، چسبیدن، منعقد کردن، بعهده گرفتن، فرض کردن، انگاشتن، بخود گرفتن، سوار کردن، مشغول کردن، متعهد کردن، استخدام کردن، بکار گماشتن، نامزد کردن، زدن، میخ سرپهن زدن، میخ زدن، با میخ کوبیدن، با میخ الصاق کردن، بدام انداختن، متوقف ساختن، ایستادن، موقوف شدن، دست کشیدن، کاستن، کم کردن، کاهیدن، کسر کردن، محروم کردن، عاری کردن، سلب کردن، استخراج کردن، استنباط کردن، بر افروختن، نق نق زدن، گله کردن، شکوه کردن، محکم گرفتن، با مشت گرفتن، روشن شدن، مسدود کردن، بستن، مانع شدن، عروسی کردن با، بحباله نکاح در اوردن | ||
واژه | بگیر | ||
معادل ابجد | 232 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
نوع | اسم | ||
نقش دستوری | صفت | ||
آواشناسی | begir | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی بگیر | ||
پخش صوت |
فلوس
take, catch, grab, capture, obtain, receive, hold, assume, snatch, pickup, engage, nail, cease, detract, devest, educe, enkindle, gripe, kindle, obturate, wed
أخذ، تناول، حمل، قبل، تطلب، شارك، تعود، استلم، استولى، اقتضى، أسر، اختار، احتل، رافق، بدأ، استعاد، اشترى، أمسك ب، حقق، نال، أدرك، إستحوذ على، استمر، صور، قبل التحدى للمبارزة، الأخذ، صورة، دخل، غنيمة، فاجأ، يأخذ
yakalamak
attraper
fangen
atrapar
presa
گرفتن، بردن، برداشتن، ستاندن، پنداشتن، لمس کردن، از هوا گرفتن، بدست اوردن، جلب کردن، درک کردن، فهمیدن، چنگ زدن، قاپیدن، ربودن، تصرف کردن، توقیف کردن، اسیر کردن، مبتلا کردن، فراهم کردن، حاصل کردن، پذیرفتن، دریافت کردن، رسیدن، پذیرایی کردن از، نگه داشتن، نگاه داشتن، در دست داشتن، چسبیدن، منعقد کردن، بعهده گرفتن، فرض کردن، انگاشتن، بخود گرفتن، سوار کردن، مشغول کردن، متعهد کردن، استخدام کردن، بکار گماشتن، نامزد کردن، زدن، میخ سرپهن زدن، میخ زدن، با میخ کوبیدن، با میخ الصاق کردن، بدام انداختن، متوقف ساختن، ایستادن، موقوف شدن، دست کشیدن، کاستن، کم کردن، کاهیدن، کسر کردن، محروم کردن، عاری کردن، سلب کردن، استخراج کردن، استنباط کردن، بر افروختن، نق نق زدن، گله کردن، شکوه کردن، محکم گرفتن، با مشت گرفتن، روشن شدن، مسدود کردن، بستن، مانع شدن، عروسی کردن با، بحباله نکاح در اوردن