تارک
licenseمعنی کلمه تارک
معنی واژه تارک
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1-اسم 2- راهب، تارك دنيا 3- برق، چكاد، سر، فرق، فرق سر، مفرق، هامه، هباك 4- راس، قله، نوك 5- اوج | ||
متضاد | حضيض 1- كلاهخود، مغفر 2- تار كوچك، رشته باريك | ||
انگلیسی | apex, tiara, diadem, vertex, tark | ||
عربی | قمة، رأس، أوج، ذروة | ||
ترکی | karanlık | ||
فرانسوی | sombre | ||
آلمانی | dunkel | ||
اسپانیایی | oscuro | ||
ایتالیایی | buio | ||
مرتبط | نوک، راس زاویه، تاج یا کلاه، کلاه پادشاهی، تاچ پاپ، تاچ پادشاهی، نیم تاج، دیهیم، سربند یا پیشانی بند پادشاهان، سمتالراس | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "تارک" در زبان فارسی به معنی "رها کننده" یا "ترک کننده" است و به طور خاص به افرادی اشاره دارد که یک عمل یا مسئولیت را رها کردهاند. در نوشتار فارسی و نگارش، چند نکته وجود دارد که میتواند در استفاده از این کلمه مفید باشد:
با رعایت این نکات، میتوانید کلمه "تارک" را در نوشتار خود به درستی به کار ببرید. | ||
واژه | تارک | ||
معادل ابجد | 621 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | tārek | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (صفت) [عربی] [قدیمی] | ||
مختصات | (رِ) [ ع . ] (اِفا.) | ||
آواشناسی | tArak | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی تارک | ||
پخش صوت |
کله سر، فرق سر کلمه "تارک" در زبان فارسی به معنی "رها کننده" یا "ترک کننده" است و به طور خاص به افرادی اشاره دارد که یک عمل یا مسئولیت را رها کردهاند. در نوشتار فارسی و نگارش، چند نکته وجود دارد که میتواند در استفاده از این کلمه مفید باشد: نوشتار درست: اطمینان حاصل کنید که کلمه "تارک" به درستی نوشته شده باشد و هیچ علامت گذاری اشتباهی نداشته باشد. استفاده در جملات: این کلمه معمولاً به عنوان صفت یا اسم استفاده میشود. برای روشنتر شدن مفهوم، بهتر است در متن به وضوح مشخص شود که تارک به چه چیزی یا چه کسی اشاره دارد: ترکیب با دیگر کلمات: میتوان این کلمه را با کلمات دیگر ترکیب کرد تا معانی جدیدتری به دست آمد: نکات نگارشی: هنگام نوشتن متون، مهم است که تناسب جملات و پاراگرافها رعایت شود تا کلمه "تارک" در متن به خوبی جا بیفتد و معنی موردنظر را به خواننده منتقل کند. با رعایت این نکات، میتوانید کلمه "تارک" را در نوشتار خود به درستی به کار ببرید.
بمعني ترک کننده و رها کننده
بمعني ترک کننده و رها کننده
رهاييده چشم پوشيده دست بداشته
رسته
(اسم) -1 کله ء سرفرق سريان سر آدمي .
-2 قسمت اعلاي هرچيز قله . -3 مغز
دماغ . -4 آنچه که در جنگ بر سر گذارند
کلاه خود مغفر و مانند آن . -5 راس (مثلث
وغيره) . ياتارک سر. فرق سر ميان
بالاي سر.
(اسم) ترک کننده رها کننده
دست بدارنده . يا تارک ادب . بي ادب
گستاخ . يا تارک دنيا. آنکه از دنيا
اعراض کند زاهد پارسا. يا تارک صلاه
(صلوه) . آنکه نماز نگزارد.
1-اسم
2- راهب، تارك دنيا
3- برق، چكاد، سر، فرق، فرق سر، مفرق، هامه، هباك
4- راس، قله، نوك
5- اوج
حضيض
1- كلاهخود، مغفر
2- تار كوچك، رشته باريك
apex, tiara, diadem, vertex, tark
قمة، رأس، أوج، ذروة
karanlık
sombre
dunkel
oscuro
buio
نوک، راس زاویه، تاج یا کلاه، کلاه پادشاهی، تاچ پاپ، تاچ پادشاهی، نیم تاج، دیهیم، سربند یا پیشانی بند پادشاهان، سمتالراس