حبس
licenseمعنی کلمه حبس
معنی واژه حبس
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بازداشتگاه، زندان، سجن، حبسگاه، سياهچال، محبس 2- بازداشت، توقيف، زنداني، گرفتار، محبوس، مقيد 3- اسارت، دستاق، گرفتاري 4- بند، ضبط، نگهداري 5- بازداشتن 6- توقيف كردن، بازداشت كردن، زنداني كردن | ||
متضاد | آزاد كردن 1- نگه داشتن، حفظ كردن | ||
انگلیسی | imprisonment, prison, detention, jail, custody, lockout, durance, bail, calaboose, lockup | ||
عربی | سجن، حبس، محكوم عليه بالسجن المؤبد، السجن | ||
ترکی | hapis cezası | ||
فرانسوی | emprisonnement | ||
آلمانی | haft | ||
اسپانیایی | prisión | ||
ایتالیایی | reclusione | ||
مرتبط | زندانی شدن، حبسی، دوره زندانی را گذراندن، توقیف، حفاظت، تحریم، ضمانت، کفالت، واگذاری، تسمه، حلقه دور چلیک، تعطیل کردن اموزشگاه | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "حبس" در زبان فارسی به معنای حبس و نگهداری فردی در مکان محدود یا زندان است. در اینجا به برخی از نکات و قواعد نگارشی مرتبط با این کلمه میپردازیم:
با رعایت این نکات، میتوان به درستی و با دقت از کلمه "حبس" در نوشتهها و گفتگوها استفاده کرد. | ||
واژه | حبس | ||
معادل ابجد | 70 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | habs | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی] | ||
مختصات | (حَ) [ ع . ] | ||
آواشناسی | habs | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی حبس | ||
پخش صوت |
بازداشتن، بند کردن کلمه "حبس" در زبان فارسی به معنای حبس و نگهداری فردی در مکان محدود یا زندان است. در اینجا به برخی از نکات و قواعد نگارشی مرتبط با این کلمه میپردازیم: نحوه نوشتار: کلمه "حبس" به صورت صحیح باید با الفبای فارسی و به صورت کامل نوشته شود. جداسازی و ترکیب: نقش کلمه در جملات: استفاده در متون حقوقی: توجه به قواعد معنایی: با رعایت این نکات، میتوان به درستی و با دقت از کلمه "حبس" در نوشتهها و گفتگوها استفاده کرد.
1- بازداشتگاه، زندان، سجن، حبسگاه، سياهچال، محبس
2- بازداشت، توقيف، زنداني، گرفتار، محبوس، مقيد
3- اسارت، دستاق، گرفتاري
4- بند، ضبط، نگهداري
5- بازداشتن
6- توقيف كردن، بازداشت كردن، زنداني كردن
آزاد كردن
1- نگه داشتن، حفظ كردن
imprisonment, prison, detention, jail, custody, lockout, durance, bail, calaboose, lockup
سجن، حبس، محكوم عليه بالسجن المؤبد، السجن
hapis cezası
emprisonnement
haft
prisión
reclusione
زندانی شدن، حبسی، دوره زندانی را گذراندن، توقیف، حفاظت، تحریم، ضمانت، کفالت، واگذاری، تسمه، حلقه دور چلیک، تعطیل کردن اموزشگاه