خوانده
licenseمعنی کلمه خوانده
معنی واژه خوانده
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | صفت، قرائت شده، مدعي عليه ، مدعو | ||
متضاد | نوشته، مكتوب خواهان ناخوانده | ||
انگلیسی | want, ask, desire, solicit, wish, require, beg, bone, call, choose, desiderate, intend, invite, invocate, will, read | ||
عربی | عوز، حاجة، فقر، نقيصة، عيب، موطن ضعف، أراد، رغب، تطلب، احتاج، تاق، تعين، طارد، أصبح فريسة الفاقة، يريد | ||
ترکی | okumak | ||
فرانسوی | lire | ||
آلمانی | lesen | ||
اسپانیایی | leer | ||
ایتالیایی | leggere | ||
مرتبط | خواستن، نداشتن، لازم داشتن، نیازمند بودن به، کم داشتن، فاقد بودن، پرسیدن، سوال کردن، جویا شدن، طلب کردن، طلبیدن، میل داشتن، تمایل داشتن، ارزو کردن، التماس کردن، خواستاربودن، درخواست کردن، جلب کردن، تشجیع کردن، ارزو داشتن، نیاز داشتن، لازم بودن، لازم دانستن، مستلزم بودن، خواهش کردن، گدایی کردن، استدعاء کردن، گرفتن یا برداشتن، تقاضا کردن، صدا زدن، نامیدن، فرا خواندن، احضار کردن، ملقب کردن، انتخاب کردن، گزیدن، برگزیدن، پسندیدن، جدا کردن، قصد داشتن، خیال داشتن، بر آن بودن، دعوت کردن، خواندن، وعده گرفتن، مهمان کردن، دعا کردن به، استمداد کردن از، دعا خواندن، اراده کردن، وصیت کردن، میل کردن، فعل کمکی'خواهم' | ||
واژه | خوانده | ||
معادل ابجد | 666 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | xānde | ||
نوع | اسم | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (صفت) | ||
مختصات | (خا دِ) (ص مف .) | ||
آواشناسی | xAnde | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی خوانده | ||
پخش صوت |
- 1 قرائت شده مطالعه شده .
- 2 دعوت شده بمهماني . - 3 احضار شده
فرا خوانده . - 4 مدعي عليه .
صفت، قرائت شده، مدعي عليه ، مدعو
نوشته، مكتوب خواهان ناخوانده
want, ask, desire, solicit, wish, require, beg, bone, call, choose, desiderate, intend, invite, invocate, will, read
عوز، حاجة، فقر، نقيصة، عيب، موطن ضعف، أراد، رغب، تطلب، احتاج، تاق، تعين، طارد، أصبح فريسة الفاقة، يريد
okumak
lire
lesen
leer
leggere
خواستن، نداشتن، لازم داشتن، نیازمند بودن به، کم داشتن، فاقد بودن، پرسیدن، سوال کردن، جویا شدن، طلب کردن، طلبیدن، میل داشتن، تمایل داشتن، ارزو کردن، التماس کردن، خواستاربودن، درخواست کردن، جلب کردن، تشجیع کردن، ارزو داشتن، نیاز داشتن، لازم بودن، لازم دانستن، مستلزم بودن، خواهش کردن، گدایی کردن، استدعاء کردن، گرفتن یا برداشتن، تقاضا کردن، صدا زدن، نامیدن، فرا خواندن، احضار کردن، ملقب کردن، انتخاب کردن، گزیدن، برگزیدن، پسندیدن، جدا کردن، قصد داشتن، خیال داشتن، بر آن بودن، دعوت کردن، خواندن، وعده گرفتن، مهمان کردن، دعا کردن به، استمداد کردن از، دعا خواندن، اراده کردن، وصیت کردن، میل کردن، فعل کمکی'خواهم'