درست کردن
licenseمعنی کلمه درست کردن
معنی واژه درست کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | fix, make, right, devise, trim, make up, concoct, emend, straighten, mend, adapt, build, clean, compose, fashion, fettle, gully, indite, integrate, redd, weave, address, agree, organize, regulate, to make | ||
عربی | حل، أصلح، ثبت، حدد، عالج، عدل، ركز، أعطى الشىء شكلا، نظم، ورط، هيأ، ألقى المسؤلية، أعاق، لصق، شفى، إنتقم من، رسخ، قرر، مأزق، حرج، موقع السفينة أو الطائرة، ورطة، يصلح | ||
مرتبط | تعمیر کردن، محکم کردن، ثابت شدن، نصب کردن، ثابت ماندن، ساختن، ایجاد کردن، انجام دادن، بوجود اوردن، تصنیف کردن، درست شدن، اصلاح کردن، دفع ستم کردن از، قائم نگاداشتن، تدبیر کردن، تعبیه کردن، اختراع کردن، زینت دادن، تراشیدن، اراستن، پیراستن، چیدن، جبران کردن، ترکیب کردن، جعل کردن، گریم کردن، خوشامد گویی کردن، پختن، گواریدن، تصحیح کردن، غلط گیری کردن، مرتب کردن، راست کردن، مرمت کردن، رفو کردن، بهبودی یافتن، شفاء دادن، وفق دادن، اقتباس کردن، تعدیل کردن، جور کردن، سازوار کردن، بناء کردن، ساختمان کردن، تمیز کردن، پاک کردن، تصفیه کردن، زدودن، منزهکردن، سرودن، بشکل در اوردن، کندن، انشاء کردن، نوشتن، کامل کردن، تمام کردن، یکی کردن، تابعه اولیه چیزی را گرفتن، رها ساختن، بافتن، خطاب کردن، نشانی دادن، قراول رفتن، دستور دادن، اداره کردن، موافقت کردن، موافق بودن، پسند امدن، اشتی دادن، ترتیب دادن، سازمان دادن، متشکل کردن، تشکیلات دادن، سرو صورت دادن، تشکیل دادن، تنظیم کردن، منظم کردن، میزان کردن | ||
واژه | درست کردن | ||
معادل ابجد | 938 | ||
تعداد حروف | 8 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی درست کردن | ||
پخش صوت |
مرمت کردن، ساختن
fix, make, right, devise, trim, make up, concoct, emend, straighten, mend, adapt, build, clean, compose, fashion, fettle, gully, indite, integrate, redd, weave, address, agree, organize, regulate, to make
حل، أصلح، ثبت، حدد، عالج، عدل، ركز، أعطى الشىء شكلا، نظم، ورط، هيأ، ألقى المسؤلية، أعاق، لصق، شفى، إنتقم من، رسخ، قرر، مأزق، حرج، موقع السفينة أو الطائرة، ورطة، يصلح
تعمیر کردن، محکم کردن، ثابت شدن، نصب کردن، ثابت ماندن، ساختن، ایجاد کردن، انجام دادن، بوجود اوردن، تصنیف کردن، درست شدن، اصلاح کردن، دفع ستم کردن از، قائم نگاداشتن، تدبیر کردن، تعبیه کردن، اختراع کردن، زینت دادن، تراشیدن، اراستن، پیراستن، چیدن، جبران کردن، ترکیب کردن، جعل کردن، گریم کردن، خوشامد گویی کردن، پختن، گواریدن، تصحیح کردن، غلط گیری کردن، مرتب کردن، راست کردن، مرمت کردن، رفو کردن، بهبودی یافتن، شفاء دادن، وفق دادن، اقتباس کردن، تعدیل کردن، جور کردن، سازوار کردن، بناء کردن، ساختمان کردن، تمیز کردن، پاک کردن، تصفیه کردن، زدودن، منزهکردن، سرودن، بشکل در اوردن، کندن، انشاء کردن، نوشتن، کامل کردن، تمام کردن، یکی کردن، تابعه اولیه چیزی را گرفتن، رها ساختن، بافتن، خطاب کردن، نشانی دادن، قراول رفتن، دستور دادن، اداره کردن، موافقت کردن، موافق بودن، پسند امدن، اشتی دادن، ترتیب دادن، سازمان دادن، متشکل کردن، تشکیلات دادن، سرو صورت دادن، تشکیل دادن، تنظیم کردن، منظم کردن، میزان کردن