دستان
licenseمعنی کلمه دستان
معنی واژه دستان
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- آهنگ، سرود، لحن، نغمه، نوا 2- تزوير، حيله، دوال، فسون، مكر، نيرنگ | ||
انگلیسی | hand, arm, handshake, paw, team, manus, fin, set, hands | ||
عربی | يد، جانب، كف، سيطرة، خط، عامل، إشراف، براعة، شىء كاليد، عقرب الساعة، كتابة، مؤشر، الأيدى العاملة، أعطى، سلم باليد، بعث، ساعد باليد، يُسلِّم | ||
ترکی | eller | ||
فرانسوی | mains | ||
آلمانی | hände | ||
اسپانیایی | manos | ||
ایتالیایی | mani | ||
مرتبط | دست، طرف، عقربه، دسته، دست خط، پنجه، بازو، سلاح، شاخه، اسلحه، شعبه، پا، چنگال، چنگ، تیم، گروه، یک دستگاه، گروهه، قسمت انتهایی، دست حیوان، باله، بال، پره ماهی، بال ماهی، پرک، مجموعه، دستگاه، جهت، یک دست | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "دستان" در زبان فارسی به معنای "دستها" است و بهصورت جمع به کار میرود. در اینجا نکات و قواعد مرتبط با این کلمه و نگارش آن را بررسی میکنیم:
این نکات میتواند به شما در درک و استفاده صحیح از کلمه "دستان" کمک کند. | ||
واژه | دستان | ||
معادل ابجد | 515 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | dastān | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [قدیمی] | ||
مختصات | (دَ) (اِ.) | ||
آواشناسی | dastAn | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی دستان | ||
پخش صوت |
مخفف داستان و افسانه کلمه "دستان" در زبان فارسی به معنای "دستها" است و بهصورت جمع به کار میرود. در اینجا نکات و قواعد مرتبط با این کلمه و نگارش آن را بررسی میکنیم: جمع سازی: "دستان" جمع کلمه "دست" است. در فارسی جمعسازی معمولاً به دو صورت انجام میشود: جمع مکسر (غیرقابل شمارش) و جمع سالم (قابل شمارش). "دست" جمع سالم (دستها) و "دستان" جمع مکسر است. نقش و کاربرد: "دستان" معمولاً به عنوان اسم در جملات به کار میرود. میتواند به شکل فاعل، مفعول یا مجرور در جملات جای گیرد. نکات نگارشی: جایگزینها: بهجز "دستان"، میتوان از "دستها" نیز استفاده کرد که در مواقعی ممکن است استفاده از آن مناسبتر باشد. این نکات میتواند به شما در درک و استفاده صحیح از کلمه "دستان" کمک کند.
سرود و نغمه ، آواز
مکر و حيله و رنگ، کيد
1- آهنگ، سرود، لحن، نغمه، نوا
2- تزوير، حيله، دوال، فسون، مكر، نيرنگ
hand, arm, handshake, paw, team, manus, fin, set, hands
يد، جانب، كف، سيطرة، خط، عامل، إشراف، براعة، شىء كاليد، عقرب الساعة، كتابة، مؤشر، الأيدى العاملة، أعطى، سلم باليد، بعث، ساعد باليد، يُسلِّم
eller
mains
hände
manos
mani
دست، طرف، عقربه، دسته، دست خط، پنجه، بازو، سلاح، شاخه، اسلحه، شعبه، پا، چنگال، چنگ، تیم، گروه، یک دستگاه، گروهه، قسمت انتهایی، دست حیوان، باله، بال، پره ماهی، بال ماهی، پرک، مجموعه، دستگاه، جهت، یک دست