روشن
licenseمعنی کلمه روشن
معنی واژه روشن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- مشعشع، منور، نوراني، نوردار 2- آشكار، بارز، بديهي، صريح، عيان، قطعي، مبرهن، محقق، مشخص، مشهود، معلوم، معين، واضح، واضح 3- كوك 4- گويا 5- براق، تابان، جلي، رخشان، متجلي 6- زلال، شفاف | ||
متضاد | تاريك، تيره، مبهم، ناگويا، كدر، غير شفاف | ||
انگلیسی | bright, light, on, explicit, vivid, unequivocal, elucidated, set, clean, transparent, definite, distinct, lucid, cloudless, sunny, alight, alive, legible, shrill, intelligible, diaphanous, express, perspicuous, lightsome, eidetic, pellucid, serene, fogless, limpid, luculent, nitid, transpicuous, clean-cut, clear-cut | ||
عربی | مشرق، ساطع، ذكي، زاه، باسم، فاقع، متألق، نير، مشع، مرح، بارع، صاف، رائق، مبتهج، ذو عقل، باهي، وضاء، لامع، على نحو نير | ||
ترکی | parlak | ||
فرانسوی | brillant | ||
آلمانی | hell | ||
اسپانیایی | brillante | ||
ایتالیایی | luminoso | ||
مرتبط | درخشان، زرنگ، تابناک، فروزان، سبک، سبک وزن، کم، خفیف، اندک، برقرار، باعتبار، صریح، اشکار، صاف، زنده، سرزنده، سرحال، خرم، بدون ابهام، غیر مبهم، اشتباه نشدنی، دقیق، لجوج، واقع شده، تمیز، پاک، پاکیزه، طاهر، فرانما، نور گذران، پشت نما، پیدا، قطعی، مسلم، محدود، متمایز، مجزا، متفاوت، سالم، بی ابر، افتابی، افتاب رو، رو بافتاب، خوشحال، شعله ور، سوزان، در قید حیات، حساس، خوانا، تیز، شبیه صفیر، قابل فهم، مفهوم، فهمیدنی، سریع السیر، سریع، مخصوص، برنگ روشن، شوخ، چابک، هویدا، سلیس، حائل ماوراء، بلورین، بی سر و صدا، متین، ساکت، ارام، عاری از مه، ناب، نورانی، نور افشان، فرا اشکار | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "روشن" در زبان فارسی میتواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. در زیر قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه آورده شده است: ۱. صفت یا قید
۲. ترکیبهای لفظی
۳. تلفظ و املای صحیح
۴. نگارش در جملات
۵. نهی به کار بردن بیمورد
با رعایت این نکات میتوانید به درستی و به شیوهای مؤثر از کلمه "روشن" استفاده کنید. | ||
واژه | روشن | ||
معادل ابجد | 556 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | ro[w]šan | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [پهلوی: rošn] | ||
مختصات | (رَ وِ شْ) [ په . ] | ||
آواشناسی | rowSan | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی روشن | ||
پخش صوت |
تابناک، منور، درخشان، تابان کلمه "روشن" در زبان فارسی میتواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. در زیر قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه آورده شده است: با رعایت این نکات میتوانید به درستی و به شیوهای مؤثر از کلمه "روشن" استفاده کنید.
1- مشعشع، منور، نوراني، نوردار
2- آشكار، بارز، بديهي، صريح، عيان، قطعي، مبرهن، محقق، مشخص، مشهود، معلوم، معين، واضح، واضح
3- كوك
4- گويا
5- براق، تابان، جلي، رخشان، متجلي
6- زلال، شفاف
تاريك، تيره، مبهم، ناگويا، كدر، غير شفاف
bright, light, on, explicit, vivid, unequivocal, elucidated, set, clean, transparent, definite, distinct, lucid, cloudless, sunny, alight, alive, legible, shrill, intelligible, diaphanous, express, perspicuous, lightsome, eidetic, pellucid, serene, fogless, limpid, luculent, nitid, transpicuous, clean-cut, clear-cut
مشرق، ساطع، ذكي، زاه، باسم، فاقع، متألق، نير، مشع، مرح، بارع، صاف، رائق، مبتهج، ذو عقل، باهي، وضاء، لامع، على نحو نير
parlak
brillant
hell
brillante
luminoso
درخشان، زرنگ، تابناک، فروزان، سبک، سبک وزن، کم، خفیف، اندک، برقرار، باعتبار، صریح، اشکار، صاف، زنده، سرزنده، سرحال، خرم، بدون ابهام، غیر مبهم، اشتباه نشدنی، دقیق، لجوج، واقع شده، تمیز، پاک، پاکیزه، طاهر، فرانما، نور گذران، پشت نما، پیدا، قطعی، مسلم، محدود، متمایز، مجزا، متفاوت، سالم، بی ابر، افتابی، افتاب رو، رو بافتاب، خوشحال، شعله ور، سوزان، در قید حیات، حساس، خوانا، تیز، شبیه صفیر، قابل فهم، مفهوم، فهمیدنی، سریع السیر، سریع، مخصوص، برنگ روشن، شوخ، چابک، هویدا، سلیس، حائل ماوراء، بلورین، بی سر و صدا، متین، ساکت، ارام، عاری از مه، ناب، نورانی، نور افشان، فرا اشکار۱. صفت یا قید
۲. ترکیبهای لفظی
۳. تلفظ و املای صحیح
۴. نگارش در جملات
۵. نهی به کار بردن بیمورد