زحمت
licenseمعنی کلمه زحمت
معنی واژه زحمت
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- عذاب، مزاحمت، مشقت 2- تعب، تقلا، رنج، سختي، كد 3- آزار، رنجه، محنت 4- تصديع، دردسر | ||
انگلیسی | inconvenience, trouble, labor, difficulty, work, tug, pain, discomfort, discomfiture, discommodity, torment, business | ||
عربی | إزعاج، عقبة، عدم الملاءمة، عائق، أزعج، ضايق، غير مريح | ||
ترکی | zahmet | ||
فرانسوی | labeur | ||
آلمانی | mühsal | ||
اسپانیایی | esfuerzo | ||
ایتالیایی | fatica | ||
مرتبط | ناراحتی، اسباب زحمت، اذیت، درد سر، سختی، ازار، قید، خارش، کار، کارگر، حزب کارگر، درد زایمان، کوشش، مشکل، دشواری، اشکال، شغل، وظیفه، ساخت، عملیات، یدک کش، کشش، درد، تیر، شکنجه، زجر، غرامت | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "زحمت" در فارسی به معنای تلاش و کوشش است و در جملات مختلف میتواند به کار رود. در زیر به برخی از نکات نگارشی و قواعد مربوط به استفاده از این کلمه اشاره میکنم:
این نکات میتواند به شما کمک کند تا به درستی از کلمه "زحمت" در نوشتهها و گفتوگوها استفاده کنید. | ||
واژه | زحمت | ||
معادل ابجد | 455 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | zahmat | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی: زحمة] | ||
مختصات | (زَ مَ) [ ع . زحمة ] | ||
آواشناسی | zahmat | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی زحمت | ||
پخش صوت |
انبوهي کردن، رنج و آزردگي کلمه "زحمت" در فارسی به معنای تلاش و کوشش است و در جملات مختلف میتواند به کار رود. در زیر به برخی از نکات نگارشی و قواعد مربوط به استفاده از این کلمه اشاره میکنم: نحو و ساختار جمله: مفاهیم مرتبط: استفاده در جملات: سبک نوشتاری: اجتناب از تکرار: این نکات میتواند به شما کمک کند تا به درستی از کلمه "زحمت" در نوشتهها و گفتوگوها استفاده کنید.
1- عذاب، مزاحمت، مشقت
2- تعب، تقلا، رنج، سختي، كد
3- آزار، رنجه، محنت
4- تصديع، دردسر
inconvenience, trouble, labor, difficulty, work, tug, pain, discomfort, discomfiture, discommodity, torment, business
إزعاج، عقبة، عدم الملاءمة، عائق، أزعج، ضايق، غير مريح
zahmet
labeur
mühsal
esfuerzo
fatica
ناراحتی، اسباب زحمت، اذیت، درد سر، سختی، ازار، قید، خارش، کار، کارگر، حزب کارگر، درد زایمان، کوشش، مشکل، دشواری، اشکال، شغل، وظیفه، ساخت، عملیات، یدک کش، کشش، درد، تیر، شکنجه، زجر، غرامت