ساکن
licenseمعنی کلمه ساکن
معنی واژه ساکن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1-صفت 2- اهل، باشنده، سكنه، ماندگار، متوطن، مستقر، مقيم 3- آرام، آرميده، بي جنبش، بي حركت، راكد 4- غيرمتحرك 5- ثابت 6- مجزوم | ||
انگلیسی | still, inert, static, stationary, motionless, quiescent, resting, quiet, calm, irenic, stilly, waveless, resident, inhabitant, occupant, denizen, lodger, habitant, occupier, inmate | ||
عربی | لا يزال، مع ذلك، ثانية، على الرفم من، ما زال في السرير، سكون، هدوء، صمت، صورة ساكنة، لا يتحرك، هادئ، خامد، ساكن هامد، غير فوار، صامت، بلا حركة، سكن، هدأ، رشح، أسكت، ما زال | ||
ترکی | ikamet eden kişi | ||
فرانسوی | résident | ||
آلمانی | bewohner | ||
اسپانیایی | residente | ||
ایتالیایی | residente | ||
مرتبط | خاموش، بی حرکت، راکد، ارام، ساکت، بی جان، بی روح، فاقد نیروی جنبش، پر نشده، ایستا، ایستاده، وابسته به اجسام ساکن، لایتغیر، استاده، بی تغییر، خوابیده، بی صدا، خموش، ملایم، خاطر جمع، اسوده، مسالمت امیز، صلح جو، بی موج، زیست کننده در، مستاجر، اشغال کننده، مسافر، متصرف، اهل بیت، زندانی | ||
واژه | ساکن | ||
معادل ابجد | 131 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | sāken | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (اسم، صفت) [عربی، جمع: سُکّان و ساکنون و ساکنین] | ||
مختصات | (کِ) [ ع . ] (اِفا.) | ||
آواشناسی | sAken | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی ساکن | ||
پخش صوت |
بي حرکت، ايستاده ، متوقف
1-صفت
2- اهل، باشنده، سكنه، ماندگار، متوطن، مستقر، مقيم
3- آرام، آرميده، بي جنبش، بي حركت، راكد
4- غيرمتحرك
5- ثابت
6- مجزوم
still, inert, static, stationary, motionless, quiescent, resting, quiet, calm, irenic, stilly, waveless, resident, inhabitant, occupant, denizen, lodger, habitant, occupier, inmate
لا يزال، مع ذلك، ثانية، على الرفم من، ما زال في السرير، سكون، هدوء، صمت، صورة ساكنة، لا يتحرك، هادئ، خامد، ساكن هامد، غير فوار، صامت، بلا حركة، سكن، هدأ، رشح، أسكت، ما زال
ikamet eden kişi
résident
bewohner
residente
residente
خاموش، بی حرکت، راکد، ارام، ساکت، بی جان، بی روح، فاقد نیروی جنبش، پر نشده، ایستا، ایستاده، وابسته به اجسام ساکن، لایتغیر، استاده، بی تغییر، خوابیده، بی صدا، خموش، ملایم، خاطر جمع، اسوده، مسالمت امیز، صلح جو، بی موج، زیست کننده در، مستاجر، اشغال کننده، مسافر، متصرف، اهل بیت، زندانی