ساکن شدن
licenseمعنی کلمه ساکن شدن
معنی واژه ساکن شدن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- سكناگزيدن، جا گرفتن، مسكن گزيدن، اقامت كردن، متوطن شدن، مقيم شدن، مستقر شدن، استقراريافتن، ماندگار شدن 2- ايستادن، متوقف شدن، بي حركت ماندن 3- آرام شدن، تسكين يافتن | ||
انگلیسی | dwell, inhabit, reside, indwell, abide, habit, standing | ||
عربی | سكن، أقام، قطن، سكن أقام، يوجد، كمن، وقع، معن النظر في، كان ب، أسهب في التفكير، يسكن | ||
مرتبط | ساکن بودن، اقامت گزیدن، سکنی کردن، سکنی گرفتن در، منزل کردن، مسکن گزیدن، بودباش گزیدن در، سکونت کردن، مستقر بودن، اقامت داشتن، مسکن داشتن، مقیم شدن، جا گرفتن، جایگیر شدن، اشغال کردن، ماندن، ایستادگی کردن، پایدارماندن، ایستادن، منتظر شدن، جامه پوشیدن، اراستن، زندگی کردن | ||
واژه | ساکن شدن | ||
معادل ابجد | 485 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی ساکن شدن | ||
پخش صوت |
مستقر شدن، جاي گرفتن
1- سكناگزيدن، جا گرفتن، مسكن گزيدن، اقامت كردن، متوطن شدن، مقيم شدن، مستقر شدن، استقراريافتن، ماندگار شدن
2- ايستادن، متوقف شدن، بي حركت ماندن
3- آرام شدن، تسكين يافتن
dwell, inhabit, reside, indwell, abide, habit, standing
سكن، أقام، قطن، سكن أقام، يوجد، كمن، وقع، معن النظر في، كان ب، أسهب في التفكير، يسكن
ساکن بودن، اقامت گزیدن، سکنی کردن، سکنی گرفتن در، منزل کردن، مسکن گزیدن، بودباش گزیدن در، سکونت کردن، مستقر بودن، اقامت داشتن، مسکن داشتن، مقیم شدن، جا گرفتن، جایگیر شدن، اشغال کردن، ماندن، ایستادگی کردن، پایدارماندن، ایستادن، منتظر شدن، جامه پوشیدن، اراستن، زندگی کردن