ساکن کردن
license
98
1667
100
معنی کلمه ساکن کردن
معنی واژه ساکن کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- سكنادادن، مسكن دادن 2- تخت قاپو كردن 3- مستقر كردن 4- آرام كردن، فرو نشاندن، تسكين دادن | ||
انگلیسی | denizen, lodge, settle, resident | ||
عربی | مقيم، قاطن، ساكن، حيوان مؤقلم | ||
مرتبط | مسکن دادن، منزل دادن، پذیرایی کردن، گذاشتن، تسلیم کردن، ته نشین شدن، ماندن، مستقر شدن، تصفیه کردن، مقیم شدن | ||
واژه | ساکن کردن | ||
معادل ابجد | 405 | ||
تعداد حروف | 8 | ||
نوع | مصدر | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی ساکن کردن | ||
پخش صوت |
- 1 مسکن دادن در جايي مستقر
ساختن . - 2 تسکين دادن فرو نشاندن .
- 3 آرامش خاطر دادن مطمئن کردن .
- 4 ساکن ساختن حرف متحرک .
1- سكنادادن، مسكن دادن
2- تخت قاپو كردن
3- مستقر كردن
4- آرام كردن، فرو نشاندن، تسكين دادن
denizen, lodge, settle, resident
مقيم، قاطن، ساكن، حيوان مؤقلم
مسکن دادن، منزل دادن، پذیرایی کردن، گذاشتن، تسلیم کردن، ته نشین شدن، ماندن، مستقر شدن، تصفیه کردن، مقیم شدن