سخت
licenseمعنی کلمه سخت
معنی واژه سخت
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- پيچيده، دشخوار، دشوار، شاق، صعب، عسير، غامض، مشكل، معضل، معقد، مغلق | ||
متضاد | آسان 1- جامد، درشت، سفت، صلب 2- اكيد، بسيار، زياد، شديد، هرفت 3- توان فرسا، طاقت سوز، ناملايم 4- حاد، خطرناك، خطير، مخاطره آميز، وخيم 5- استوار، قايم، قرص، محك | ||
انگلیسی | hard, difficult, tough, strict, rigid, solid, severe, rigorous, firm, troublesome, heavy, strong, stringent, exacting, intense, horny, serious, demanding, austere, arduous, violent, trying, labored, difficile, formidable, grim, rugged, rocky, tense, dogged, inexorable, laborious, steely, adamantine, chronic, ironclad, crusty, dour, stony, inflexible, sticky, grave, flinty, callous, insupportable, exquisite, indomitable, insufferable, intolerable, irresistible, petrous, stout, trenchant, unsparing, laboured, two-fisted, hard-shell | ||
عربی | صعب | ||
ترکی | zor | ||
فرانسوی | dur | ||
آلمانی | hart | ||
اسپانیایی | duro | ||
ایتالیایی | difficile | ||
مرتبط | دشوار، مشکل، سفت، شدید، سنگین، صعب، سخت گیر، معضل، خشن، محکم، اکید، محض، موکد، صلب، سفت و محکم، جامد، جدی، خالص، توپر، شاق، خشک، عنیف، خیلی دقیق، استوار، راسخ، ثابت، مزاحم، رنج اور، درد سردهنده، مصدع، زیاد، قوی، گران، وزین، مستحکم، نیرومند، مقتدر، دقیق، تند و تیز، غیر قابل کشش، محکم بسته شده، مبرم، خواستار، مصر، مشتاقانه، شیدا، شاخی، شیپوری، شهوتی، وخیم، مهم، خطیر، خواهان، طالب، تند و تلخ، تیره رنگ، ریاضت کش، پر زحمت، صعب الصعود، تند، قاهرانه، جابر، کوشا، ترسناک، سهمگین، شوم، عبوس، ظالمانه، ظالم، زمخت، تنومند، نا هموار، پیچ و تابدار، سنگلاخ، پرصخره، کشیده، ناراحت، عصبی وهیجان زده، لجوج، یک دنده، سر سخت، ترشرو، بی شفقت، تسلیم نشدنی، نرم نشدنی، سنگ دل، زحمت کش، پر کار، ساعی، پولادین، پولادی، اهنین، سخت و درخشان، مزمن، دیرینه، گرانرو، زره پوش، اهن پوش، پوسته مانند، سنگی، پرسنک، انحناء ناپذیر، چسبنده، چسبناک، چسبیده، لزج، بزرگ، موقر، خطر ناک، بی عاطفه، بی حس، پینه خورده، طاقت فرسا، غیر قابل مقاومت، تحمل ناپذیر، نفیس، بدیع، عالی، مطبوع، سرکش، تسخیر ناپذیر، رام نشدنی، غیر قابل فتح، تسلط ناپذیر، غیر قابل تحمل، تن در ندادنی، حجری، چاق و چله، ستبر، ضخیم، برنده، بران، نافذ، قاطع، تیز، بی دریغ، اسراف کننده، دومشتی، سخت پوست، متعصب، کاسه دار | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "سخت" در زبان فارسی یک صفت است که به معنای دشوار، محکم یا غیرقابل انعطاف است. در اینجا چند نکته دربارهٔ قواعد فارسی و نگارشی مربوط به این کلمه آورده شده است:
همچنین توصیه میشود که در نوشتار خود، به جملات ساده و روان توجه کنید و از تکرار unnecessary خودداری کنید تا متن شما واضح و دلنشین باشد. | ||
واژه | سخت | ||
معادل ابجد | 1060 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | saxt | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) | ||
مختصات | (ق .) | ||
آواشناسی | saxt | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی سخت | ||
پخش صوت |
دشوار، سفت، خسيس کلمه "سخت" در زبان فارسی یک صفت است که به معنای دشوار، محکم یا غیرقابل انعطاف است. در اینجا چند نکته دربارهٔ قواعد فارسی و نگارشی مربوط به این کلمه آورده شده است: نقش کلمه: "سخت" به عنوان صفت میتواند برای توصیف اسمها به کار رود: نحوهٔ ترکیب با اسمها: "سخت" میتواند با اسمها ترکیب شده و عبارات وصفی بسازد: استفاده در جملات: "سخت" میتواند در جملات به عنوان قید به کار رود: معادلهای دیگر: بسته به بافت جمله، میتوان از معادلهای دیگر "سخت" مانند "دشوار"، "پیچیده" یا "مشکل" نیز استفاده کرد. ترکیب با افعال: "سخت" میتواند به عنوان قید در ترکیب با افعال استفاده شود: همچنین توصیه میشود که در نوشتار خود، به جملات ساده و روان توجه کنید و از تکرار unnecessary خودداری کنید تا متن شما واضح و دلنشین باشد.
1- پيچيده، دشخوار، دشوار، شاق، صعب، عسير، غامض، مشكل، معضل، معقد، مغلق
آسان
1- جامد، درشت، سفت، صلب
2- اكيد، بسيار، زياد، شديد، هرفت
3- توان فرسا، طاقت سوز، ناملايم
4- حاد، خطرناك، خطير، مخاطره آميز، وخيم
5- استوار، قايم، قرص، محك
hard, difficult, tough, strict, rigid, solid, severe, rigorous, firm, troublesome, heavy, strong, stringent, exacting, intense, horny, serious, demanding, austere, arduous, violent, trying, labored, difficile, formidable, grim, rugged, rocky, tense, dogged, inexorable, laborious, steely, adamantine, chronic, ironclad, crusty, dour, stony, inflexible, sticky, grave, flinty, callous, insupportable, exquisite, indomitable, insufferable, intolerable, irresistible, petrous, stout, trenchant, unsparing, laboured, two-fisted, hard-shell
صعب
zor
dur
hart
duro
difficile
دشوار، مشکل، سفت، شدید، سنگین، صعب، سخت گیر، معضل، خشن، محکم، اکید، محض، موکد، صلب، سفت و محکم، جامد، جدی، خالص، توپر، شاق، خشک، عنیف، خیلی دقیق، استوار، راسخ، ثابت، مزاحم، رنج اور، درد سردهنده، مصدع، زیاد، قوی، گران، وزین، مستحکم، نیرومند، مقتدر، دقیق، تند و تیز، غیر قابل کشش، محکم بسته شده، مبرم، خواستار، مصر، مشتاقانه، شیدا، شاخی، شیپوری، شهوتی، وخیم، مهم، خطیر، خواهان، طالب، تند و تلخ، تیره رنگ، ریاضت کش، پر زحمت، صعب الصعود، تند، قاهرانه، جابر، کوشا، ترسناک، سهمگین، شوم، عبوس، ظالمانه، ظالم، زمخت، تنومند، نا هموار، پیچ و تابدار، سنگلاخ، پرصخره، کشیده، ناراحت، عصبی وهیجان زده، لجوج، یک دنده، سر سخت، ترشرو، بی شفقت، تسلیم نشدنی، نرم نشدنی، سنگ دل، زحمت کش، پر کار، ساعی، پولادین، پولادی، اهنین، سخت و درخشان، مزمن، دیرینه، گرانرو، زره پوش، اهن پوش، پوسته مانند، سنگی، پرسنک، انحناء ناپذیر، چسبنده، چسبناک، چسبیده، لزج، بزرگ، موقر، خطر ناک، بی عاطفه، بی حس، پینه خورده، طاقت فرسا، غیر قابل مقاومت، تحمل ناپذیر، نفیس، بدیع، عالی، مطبوع، سرکش، تسخیر ناپذیر، رام نشدنی، غیر قابل فتح، تسلط ناپذیر، غیر قابل تحمل، تن در ندادنی، حجری، چاق و چله، ستبر، ضخیم، برنده، بران، نافذ، قاطع، تیز، بی دریغ، اسراف کننده، دومشتی، سخت پوست، متعصب، کاسه دار