سرما زده
license
98
1667
100
معنی کلمه سرما زده
معنی واژه سرما زده
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | nipped, frostbitten, frozen, cold | ||
عربی | ارتشف، قرص، إنطلق برشاقة، كبح بشدة، لذعه البرد، متورط | ||
مرتبط | سرمازده، یخ زده، بسته، منجمد یا یخ زده، بی حرکت، محکم | ||
واژه | سرما زده | ||
معادل ابجد | 317 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی سرما زده | ||
پخش صوت |
- 1 (صفت) آنچه يا آنکه به
سرما زدگي مبتلي گردد .
nipped, frostbitten, frozen, cold
ارتشف، قرص، إنطلق برشاقة، كبح بشدة، لذعه البرد، متورط
سرمازده، یخ زده، بسته، منجمد یا یخ زده، بی حرکت، محکم