سقوط کردن
licenseمعنی کلمه سقوط کردن
معنی واژه سقوط کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- افتادن 2- برافتادن، برنار شدن 3- كاهش يافتن 4- منحرف شدن، در منجلاب فساد افتادن | ||
انگلیسی | fall, fall down, crash, collapse, decline, drop, slump, to fall | ||
عربی | خريف، انهيار، خفق، ذبول، قطع الأشجار، نعاس، إنخفاض في السعر، حجاب إمرأة، إفلاس، حبل، عدد الأشجار المقطوعة، سقط، وقع، تساقط، هبط، خر، انهار، تلاشى، سكن، سلسلة، تدلى، أخمد، ضم، ولد، انهزم، شرع بهمة و نشاط، تقع عليك المسئولية، أصبح، تدنى، يسقط | ||
مرتبط | ویران شدن، پایین امدن، تنزل کردن، چکیدن، پایین افتادن، پرت شدن، درهم شکستن، ریز ریز شدن، ناخوانده وارد شدن، تصادم کردن، خرد کردن، فرو ریختن، غش کردن، دچار سقوط و اضمحلال شدن، رد کردن، نپذیرفتن، شیب پیدا کردن، صرف کردن، رها کردن، انداختن، از قلم انداختن، ژوشیدن، یکباره فرو ریختن، یکباره پایین امدن یا افتادن | ||
واژه | سقوط کردن | ||
معادل ابجد | 449 | ||
تعداد حروف | 8 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی سقوط کردن | ||
پخش صوت |
- 1 افتادن فرود آمدن بر زمين .
- 2 به انحطاط اخلاقي مواجه شدن :
در منجلاب فحشا سقوط کرد . - 3 تسليم
شدن به مردي به طور نامشروع فاسد شدن
زن . يا سقوط کردن شهري يا کشوري . به
تصرف غالب در آمدن شهر يا کشور . يا سقوط
کردن دولت . بر کنار شدن وزيران از کار .
1- افتادن
2- برافتادن، برنار شدن
3- كاهش يافتن
4- منحرف شدن، در منجلاب فساد افتادن
fall, fall down, crash, collapse, decline, drop, slump, to fall
خريف، انهيار، خفق، ذبول، قطع الأشجار، نعاس، إنخفاض في السعر، حجاب إمرأة، إفلاس، حبل، عدد الأشجار المقطوعة، سقط، وقع، تساقط، هبط، خر، انهار، تلاشى، سكن، سلسلة، تدلى، أخمد، ضم، ولد، انهزم، شرع بهمة و نشاط، تقع عليك المسئولية، أصبح، تدنى، يسقط
ویران شدن، پایین امدن، تنزل کردن، چکیدن، پایین افتادن، پرت شدن، درهم شکستن، ریز ریز شدن، ناخوانده وارد شدن، تصادم کردن، خرد کردن، فرو ریختن، غش کردن، دچار سقوط و اضمحلال شدن، رد کردن، نپذیرفتن، شیب پیدا کردن، صرف کردن، رها کردن، انداختن، از قلم انداختن، ژوشیدن، یکباره فرو ریختن، یکباره پایین امدن یا افتادن