صحرا ء
licenseمعنی کلمه صحرا ء
معنی واژه صحرا ء
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | desert, field, wilderness, wild land, champaign, agro- | ||
عربی | صحراء، قفر، بيداء، مثوبة، أهلية، جدارة، هجر، أهمل، فر من الجندية، صحراوي، قاحل، مجدب | ||
مرتبط | بیابان، دشت، شایستگی، استحقاق، میدان، مزرعه، رشته، زمین، عرصه، سرزمیننامسکون و رام نشده، زمین بایر و لمیزرع، زمین مسطح، زمین مرتفع، جلگه، میدان جنگ، کشاورزی، خاک | ||
واژه | صحرا ء | ||
معادل ابجد | 299 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی صحرا ء | ||
پخش صوت |
راغ دامن کوه بود دشت
آهو ز تنگ و کوه بيامد به دشت و راغ
بر سبزه باده خوش بود اکنون اگر خوري
(رودکي) کوير گوير بيابان
هامون
- 1 دشت دشت هموار . - 2 بيابان بر
بي آب و علف جمع : صحاري صحراوات .
- 3 چند جفت يا بند که با هم تشکيل
يک دسته و يک واحد زراعتي را دهند
(خراسان) . ترکيبات اسمي : يا صحرا ء
آذر گون . صحرايي همانند آتش . يا
صحرا ء جان . عالم ارواح عرصه
ارواح . يا صحرا ء دل . پهنه دل عرصه
قلب . يا صحرا ء سيم . صبح صادق . يا
صحرا ء عشق . ملک عشق ميدان عشق .
يا صحرا ء غم . ملک غم وادي اندوه .
يا صحرا ء فلک . عرصه فلک . يا صحرا ء
قدسي . عالم لاهوت . يا صحرا ء هند .
هندوستان . يا صحرا ء يقين . عالم يقين .
ملک يقين . ترکيبات فعلي و تعبيرات :
آن سرش صحراست . بسيار وسيع است . از
صحرا ء سر در آوردن . (جستن يافتن)
مفت و رايگان يافتن . يا از صحرا ء نهادن.
آشکار شدن پيدا کردن هويدا کردن .
يا به صحرا ء افتادن . آشکار شدن .
در معرض انظار قرار گفتن . يا سر به
صحرا ء نهادن . - 1 گريختن فرار کردن
- 2 ديوانه شدن . يا صحرا ء که نمانده ايد
مگر صحرا ء مانده ايد . به مهماني که در
رفتن شتاب دارد گويند .
desert, field, wilderness, wild land, champaign, agro-
صحراء، قفر، بيداء، مثوبة، أهلية، جدارة، هجر، أهمل، فر من الجندية، صحراوي، قاحل، مجدب
بیابان، دشت، شایستگی، استحقاق، میدان، مزرعه، رشته، زمین، عرصه، سرزمیننامسکون و رام نشده، زمین بایر و لمیزرع، زمین مسطح، زمین مرتفع، جلگه، میدان جنگ، کشاورزی، خاک