استاد
licenseمعنی کلمه استاد
معنی واژه استاد
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- آموزگار، مدرس، مربي، معلم، هيربد، 2- خبره، زبردست، كاردان، ماهر، متبحر 3- كارفرما، 4- صنعتگر، 5- دانا، عالم، 6- رئيس، سركرده، مهتر | ||
متضاد | شاگرد، ناشي | ||
انگلیسی | master, professor, maestro, adept, wright | ||
عربی | رئيسي، ماجستير، سيد، السيد، ربان، خبير، فنان، مدرس، رب العمل، ولي الأمر، رئيس مؤسسة، حاكم، خط رئيسي، منتصر، المتغلب، تخصص، تغلب، سيطر، كبح، روض، برع في، يتقن | ||
ترکی | profesör | ||
فرانسوی | professeur | ||
آلمانی | professor | ||
اسپانیایی | profesor | ||
ایتالیایی | professore | ||
مرتبط | ارباب، سرور، صاحب، کارفرما، چیره دست، پرفسور، معلم دبیرستان یا دانشکده، رهبر ارکستر، مرد زبردست، فریور، کارگر سازنده، نجار | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "استاد" در زبان فارسی به معناهای مختلفی به کار میرود و قواعد خاصی برای آن وجود دارد. در ادامه به نکات مهم نگارشی و قواعد مربوط به این کلمه اشاره میشود:
این نکات میتواند در نگارش و استفاده صحیح از کلمه "استاد" در متون مختلف به شما کمک کند. | ||
واژه | استاد | ||
معادل ابجد | 466 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | 'ostād | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (اسم، صفت) [پهلوی: ōstāt] ‹اوستاد› | ||
مختصات | ( اُ ) [ په . ] (اِ. ص .) | ||
آواشناسی | 'ostAd | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی استاد | ||
پخش صوت |
ماهر،با مهارت،حاذق کلمه "استاد" در زبان فارسی به معناهای مختلفی به کار میرود و قواعد خاصی برای آن وجود دارد. در ادامه به نکات مهم نگارشی و قواعد مربوط به این کلمه اشاره میشود: نحوه نوشتن: کلمه "استاد" با حرف اول بزرگ نوشته میشود وقتی که به عنوان عنوان یا لقب کسی میآید، مثلاً "استاد محمدحسین". تلفظ: "استاد" به طور معمول با تلفظ "اِستا(د)" در زبان گفتاری استفاده میشود. نوع کاربرد: جمعسازی: جمع کلمه "استاد" به صورت "اساتید" است. عبارات و ترکیبات: این نکات میتواند در نگارش و استفاده صحیح از کلمه "استاد" در متون مختلف به شما کمک کند.
1- آموزگار، مدرس، مربي، معلم، هيربد،
2- خبره، زبردست، كاردان، ماهر، متبحر
3- كارفرما،
4- صنعتگر،
5- دانا، عالم،
6- رئيس، سركرده، مهتر
شاگرد، ناشي
master, professor, maestro, adept, wright
رئيسي، ماجستير، سيد، السيد، ربان، خبير، فنان، مدرس، رب العمل، ولي الأمر، رئيس مؤسسة، حاكم، خط رئيسي، منتصر، المتغلب، تخصص، تغلب، سيطر، كبح، روض، برع في، يتقن
profesör
professeur
professor
profesor
professore
ارباب، سرور، صاحب، کارفرما، چیره دست، پرفسور، معلم دبیرستان یا دانشکده، رهبر ارکستر، مرد زبردست، فریور، کارگر سازنده، نجار