استاد دار
licenseمعنی کلمه استاد دار
معنی واژه استاد دار
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
عربی | رئيسي، ماجستير، سيد، السيد، ربان، خبير، فنان، مدرس، رب العمل، ولي الأمر، رئيس مؤسسة، حاكم، خط رئيسي، منتصر، المتغلب، تخصص، تغلب، سيطر، كبح، روض، برع في، رئيسي - سيد | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "استاد دار" در زبان فارسی ممکن است به عنوان یک عنوان یا نشانه برای فردی که در زمینهای خاص تخصص دارد یا به آموزش و تدریس مشغول است، به کار رود. اما برای درست نوشتن و به کار بردن این کلمه در متن، توجه به چند نکته نگارشی و دستوری مهم است:
به طور کلی، برای استفاده از "استاد دار"، باید با دقت به ویژگیهای زبانی و نگارشی آن توجه داشت تا مطلب به روشنی منتقل شود. | ||
واژه | استاد دار | ||
معادل ابجد | 671 | ||
تعداد حروف | 8 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی استاد دار | ||
پخش صوت |
-1 وکيل دار استاد سراي سراي دار کلمه "استاد دار" در زبان فارسی ممکن است به عنوان یک عنوان یا نشانه برای فردی که در زمینهای خاص تخصص دارد یا به آموزش و تدریس مشغول است، به کار رود. اما برای درست نوشتن و به کار بردن این کلمه در متن، توجه به چند نکته نگارشی و دستوری مهم است: الفاظ ترکیبی: در زبان فارسی، بعضی از کلمات به صورت ترکیبی (مانند "استاد دار") نوشته میشوند. در این مورد، "استاد" یک اسم و "دار" به عنوان پسوند عمل میکند که به معنای "داشتن" میباشد. این ترکیب نیازمند دقت در استفاده و نوشتار صحیح است. نقطهگذاری: اگر این کلمه در میانه جمله قرار میگیرد، به نقاط و علائم نگارشی دیگر توجه کنید. مثلاً یک کاما یا نقطه پایان میتواند معانی متفاوتی ایجاد کند. تسلسل کلمات: گاهی لازم است توضیحاتی اضافه برای روشنتر کردن مفهوم این کلمه در متن آورده شود. ممکن است لازم باشد به آن ویژگیها و یا زمینههای تدریس استاد اشاره کنید. به طور کلی، برای استفاده از "استاد دار"، باید با دقت به ویژگیهای زبانی و نگارشی آن توجه داشت تا مطلب به روشنی منتقل شود.
(اعظم) . يکي از مناصب عهد خلفاي عباسي .
- 2 مامور وصول خراج و ماليات .
توضيح وظيفه استادالدار آن باشد که
مبلغي معين از اوال خزانه و برات بلاد
بتحويل وي دهند سپس بدون رسيد پرده
تحويل گيرند و بمصرف رواتب نانوا خانه
و مطبخ اسطبل و وظايف و جامگي حواشي
تعلق دارد بامضاي وزير مستوفي و مشرف و
ناظر وعارض لشکر و نايب آنان قبض
و صول ستاند اما در مصارف بيوتات
علامت عارض سپاه در کار نباشد
و بدين گونه قبض رسيد را دوازده امضا
از ارباب مناصب و نواب ايشان بايد
- 3 خصي خادم خواجه سرا .
رئيسي، ماجستير، سيد، السيد، ربان، خبير، فنان، مدرس، رب العمل، ولي الأمر، رئيس مؤسسة، حاكم، خط رئيسي، منتصر، المتغلب، تخصص، تغلب، سيطر، كبح، روض، برع في، رئيسي - سيد