طبقه بندی کردن
licenseمعنی کلمه طبقه بندی کردن
معنی واژه طبقه بندی کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | دسته بندي كردن، رده بندي كردن، كلاسه كردن، گرده بندي كردن | ||
انگلیسی | classify, categorize, sort, assort, relegate, subdivide, class, arrange, divide, grade, pigeonhole, type, group | ||
عربی | صنف، بوب، عنون، تصنيف | ||
مرتبط | دسته بندی کردن، رده بندی کردن، مرتب کردن، رسته بندی کردن، جور کردن، دسته دسته کردن، جور درامدن، پیوستن، دمساز شدن، مناسب بودن، هم نشین شدن، واگذار کردن، منتسب کردن، انداختن، بخشیزه کردن، بقسمت های جزء تقسیم کردن، باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن، ترتیب دادن، چیدن، منظم کردن، سازمند کردن، تقسیم کردن، جدا کردن، قسمت کردن، پخش کردن، بخش کردن، نمره دادن، تسطیح کردن، درجه بندی کردن، اصلاح نژاد کردن، خانه خانه کردن، قبیل، ماشین کردن، با ماشین تحریر نوشتن، نوع خون را معلوم کردن، جمع شدن، گروه بندی کردن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "طبقهبندی کردن" یک فعل مرکب در زبان فارسی است که از دو بخش تشکیل شده است: "طبقهبندی" که به معنای تقسیم یا دستهبندی کردن چیزها در گروهها یا طبقات مختلف میباشد و "کردن" که یک فعل عمومی است و معنای انجام عمل را میدهد. در زیر به بررسی قواعد نگارشی و نحوه استفاده از این کلمه پرداخته میشود: 1. نحوه نوشتار
2. فعل
3. زمانها
4. نوع جمله
5. استفاده در متن
6. نکات نگارشی
با رعایت این نکات، میتوانید از "طبقهبندی کردن" بهصورت مؤثر و استاندارد در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | طبقه بندی کردن | ||
معادل ابجد | 456 | ||
تعداد حروف | 12 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی طبقه بندی کردن | ||
پخش صوت |
- 1 غژيدن - 2 اشکوب بندي کردن کلمه "طبقهبندی کردن" یک فعل مرکب در زبان فارسی است که از دو بخش تشکیل شده است: "طبقهبندی" که به معنای تقسیم یا دستهبندی کردن چیزها در گروهها یا طبقات مختلف میباشد و "کردن" که یک فعل عمومی است و معنای انجام عمل را میدهد. در زیر به بررسی قواعد نگارشی و نحوه استفاده از این کلمه پرداخته میشود: با رعایت این نکات، میتوانید از "طبقهبندی کردن" بهصورت مؤثر و استاندارد در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
(مصدر) رده بني کردن تبويب کردن .
دسته بندي كردن، رده بندي كردن، كلاسه كردن، گرده بندي كردن
classify, categorize, sort, assort, relegate, subdivide, class, arrange, divide, grade, pigeonhole, type, group
صنف، بوب، عنون، تصنيف
دسته بندی کردن، رده بندی کردن، مرتب کردن، رسته بندی کردن، جور کردن، دسته دسته کردن، جور درامدن، پیوستن، دمساز شدن، مناسب بودن، هم نشین شدن، واگذار کردن، منتسب کردن، انداختن، بخشیزه کردن، بقسمت های جزء تقسیم کردن، باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن، ترتیب دادن، چیدن، منظم کردن، سازمند کردن، تقسیم کردن، جدا کردن، قسمت کردن، پخش کردن، بخش کردن، نمره دادن، تسطیح کردن، درجه بندی کردن، اصلاح نژاد کردن، خانه خانه کردن، قبیل، ماشین کردن، با ماشین تحریر نوشتن، نوع خون را معلوم کردن، جمع شدن، گروه بندی کردن1. نحوه نوشتار
2. فعل
3. زمانها
4. نوع جمله
5. استفاده در متن
6. نکات نگارشی