جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
side|hand , party , direction , opponent , angle , half , flank , opposite party , abutment , area , belt , route , suburb , region , towards , to , the side
عربی
جانب|جهة , طرف , ضلع , خاصرة , واجهة , جانبي , ثانوي , أيد , ناصر , وضعه جانبا
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "طرف" در زبان فارسی معانی و کاربردهای متنوعی دارد و بسته به سیاق جمله میتواند به شکلهای مختلفی مورد استفاده قرار گیرد. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به کلمه "طرف" اشاره میشود:
معناشناسی: "طرف" میتواند به معنای سمت، جانب، یا بخش مورد نظر باشد. همچنین در بعضی ازContextها به معنای طرفین یک موضوع یا توافق استفاده میشود.
استفاده در جملات:
میتوان "طرف" را به عنوان اسم به کار برد: "او از طرف راست آمد."
همچنین میتواند به عنوان قید نیز استفاده شود: "برو طرف آنجا."
مضاف و مضافالیه: در ترکیبات "طرف ..."، میتوان از آن به عنوان مضاف استفاده کرد. مثلاً: "طرف چپ"، "طرف مخالف".
تطابق با فعل: هنگام استفاده از "طرف" در جملات، باید به تطابق آن با فعل دقت شود. مثلاً: "طرز فکر او در طرف مقابل قرار دارد."
نکات نگارشی:
"طرف" معمولاً به صورت جدا نوشته میشود و نباید با کلمات دیگر ترکیب شود مگر در صورت داشتن ساختار خاص.
از به کاربردن "طرف" در قالبهای غیررسمی خودداری کنید، مگر آنکه در گفتار روزمره باشد.
قاعده عربی: در برخی موارد ممکن است "طرف" به عنوان یک کلمه عربی در جملات فارسی استفاده شود و در این حالت باید به تلفظ و نگارش آن مطابق قواعد عربی توجه کرد.
با توجه به این نکات، "طرف" یک کلمه پرکاربرد در زبان فارسی است و میتوان آن را به شیوههای مختلفی در جملات به کار برد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در طرف دیگر کوه، یک دریاچهی زیبا قرار دارد.
او به طرف فروشگاه رفت تا مقداری خرید کند.
در این بحث، هر طرف باید نظرات خود را بهطور واضح بیان کند.
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مرتبط: پهلو، ضلع، دست، عقربه، دسته، دست خط، پنجه، حزب، مهمانی، فرقه، سور، بزم، جهت، مسیر، هدایت، دستور، حریف، مخالف، طرف مقابل، معارض، منازع، زاویه، گوشه، کنج، قلاب ماهی گیری، تیزی یا گوشه هر چیزی، نیمه، نیمی، نیم، نصف، نصفه، جناح، تهیگاه، مجاورت، زمین همسایه، مرز، کنار، زمین سر حدی، ناحیه، مساحت، سطح، حوزه، کمربند، تسمه، باریکه، فتق بند، بند چرمی، راه، جاده، خط سیر، حومه شهر، برون شهر، ناحیه یا منطقهء خارج شهری، بخش، سرزمین، قلمرو، به، برای، در، در برابر، نزد