طفره زدن
licenseمعنی کلمه طفره زدن
معنی واژه طفره زدن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | wriggle, evade, dally, dodge, elude, hedge, shirk, stall, swerve | ||
عربی | تملص، تلوى، تمعج، معج، شق طريق متمعجا، تلو، يتلوى | ||
مرتبط | لول خوردن، جنبانیدن، لولیدن، کرموار تکان دادن، حرکت کرموار کردن، طفره رفتن، از سر باز کردن، طفره زدن از، گریز زدن از، تجاهل کردن، وقت را ببازی گذراندن، تاخیر کردن، گول زدن، جاخالی دادن، گریز زدن، عدول کردن، دوری کردن از، اجتناب کردن از، پرچین ساختن، خاربست درست کردن، احاطه کردن، از زیر در رفتن، شانه خالی کردن از، روی گرداندن از، از زیر کاری در رفتن، به اخور بستن، ماندن، از حرکت بازداشتن، قصور ورزیدن، دور سرگرداندن، منحرف شدن، منحرف کردن، کج شدن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «طفره زدن» به معنای فرار از پاسخگویی یا اجتناب از موضوعی خاص به کار میرود و معمولاً در زبان نوشتاری و گفتاری فارسی بهکار میرود. در اینجا به برخی از قواعد نحوی و نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
استفادهی درست از این کلمه میتواند به غنای بیانی و قدرت نویسندگی شما کمک کند. | ||
واژه | طفره زدن | ||
معادل ابجد | 355 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
مختصات | ( ~ . زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی طفره زدن | ||
پخش صوت |
کوتاهي کردن ويلان زدن سر دواندن کلمه «طفره زدن» به معنای فرار از پاسخگویی یا اجتناب از موضوعی خاص به کار میرود و معمولاً در زبان نوشتاری و گفتاری فارسی بهکار میرود. در اینجا به برخی از قواعد نحوی و نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم: جدا کردن: در نوشتار رسمی، بهتر است بین "طفره" و "زدن" فاصله (فاصلهی کلامی) لحاظ کرد، به این شکل: «طفره زدن». فعل و اسم: "طفره" به عنوان اسم و "زدن" به عنوان فعل عمل میکند. لذا این ترکیب میتواند در جملات مختلف به کار رود. مثلاً: زمان و شخص فعل: فعل "زدن" به زمان و شخص جمله با توجه به فاعل تغییر میکند. به عنوان مثال، در جملهی زیر: استفادهی صحیح: این کلمه معمولاً در محاورات غیررسمی و ادبیات انتقادی به کار میرود و استفادهی آن در متون علمی یا رسمی ممکن است نیاز به احتیاط داشته باشد. استفادهی درست از این کلمه میتواند به غنای بیانی و قدرت نویسندگی شما کمک کند.
- 1 کوتاهي کردن و تاخير در کار
سر دواندن . - 2 در رفتن : او با مهارت
از جواب همه سوالات طفره مي زد .
wriggle, evade, dally, dodge, elude, hedge, shirk, stall, swerve
تملص، تلوى، تمعج، معج، شق طريق متمعجا، تلو، يتلوى
لول خوردن، جنبانیدن، لولیدن، کرموار تکان دادن، حرکت کرموار کردن، طفره رفتن، از سر باز کردن، طفره زدن از، گریز زدن از، تجاهل کردن، وقت را ببازی گذراندن، تاخیر کردن، گول زدن، جاخالی دادن، گریز زدن، عدول کردن، دوری کردن از، اجتناب کردن از، پرچین ساختن، خاربست درست کردن، احاطه کردن، از زیر در رفتن، شانه خالی کردن از، روی گرداندن از، از زیر کاری در رفتن، به اخور بستن، ماندن، از حرکت بازداشتن، قصور ورزیدن، دور سرگرداندن، منحرف شدن، منحرف کردن، کج شدن