ظرف
licenseمعنی کلمه ظرف
معنی واژه ظرف
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- كاسه 2- آوند، بشقاب 3- درخلال، درطي | ||
انگلیسی | container, dish, vessel, receptacle, utensil, vase, repository, form, adverb, during | ||
عربی | حاوية، إناء، صندوق، صهريج، فنطاس حوض، وعاء | ||
مرتبط | بشقاب، غذا، ظروف، خوراک، بخشی از غذا، کشتی، رگ، اوند، هر نوع مجرا یا لوله، نهنج، حفره درون سلولی گیاه، جا، وسایل، مخلفات، اسباب، گلدان، گلدان نقره و غیره، مخزن، انبار، صندوق تابوت، خاصگی، فرم، شکل، صورت، فورم، گونه، قیدی، معین فعل، عبارت قیدی، طی، در طی، هنگام، در مدت، سر | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "ظرف" در زبان فارسی به معنای وسیلهای برای نگهداری و سرو غذا و یا مایعات است. در زیر برخی از نکات و قواعد نگارشی و زبانی مرتبط با این کلمه آورده شده است:
این نکات به شما کمک میکند تا در استفاده از کلمه "ظرف" در نوشتار و گفتار خود دقت بیشتری داشته باشید. | ||
واژه | ظرف | ||
معادل ابجد | 1180 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | zarf | ||
ترکیب | (اسم) [عربی، جمع: ظروف] | ||
مختصات | (ظَ) [ ع . ] (اِ.) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی ظرف | ||
پخش صوت |
جاي چيزي، باردان، آنچه در آن چيزي نهند کلمه "ظرف" در زبان فارسی به معنای وسیلهای برای نگهداری و سرو غذا و یا مایعات است. در زیر برخی از نکات و قواعد نگارشی و زبانی مرتبط با این کلمه آورده شده است: نوع و جنس کلمه: "ظرف" یک اسم است و به طور کلی در فارسی به معنای وسیلهای برای قرار دادن یا نگهداری اشیاء به کار میرود. جمعبندی: جمع "ظرف" به صورت "ظروف" نوشته میشود. این جمع به معنی چندین ظرف یا انواع مختلف آن است. تلفظ: کلمه "ظرف" به صورت "zarf" تلفظ میشود. کاربردها: قواعد نگارشی: این نکات به شما کمک میکند تا در استفاده از کلمه "ظرف" در نوشتار و گفتار خود دقت بیشتری داشته باشید.
1- كاسه
2- آوند، بشقاب
3- درخلال، درطي
container, dish, vessel, receptacle, utensil, vase, repository, form, adverb, during
حاوية، إناء، صندوق، صهريج، فنطاس حوض، وعاء
بشقاب، غذا، ظروف، خوراک، بخشی از غذا، کشتی، رگ، اوند، هر نوع مجرا یا لوله، نهنج، حفره درون سلولی گیاه، جا، وسایل، مخلفات، اسباب، گلدان، گلدان نقره و غیره، مخزن، انبار، صندوق تابوت، خاصگی، فرم، شکل، صورت، فورم، گونه، قیدی، معین فعل، عبارت قیدی، طی، در طی، هنگام، در مدت، سر