ظرف
license
98
1667
100
معنی کلمه ظرف
معنی واژه ظرف
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- كاسه 2- آوند، بشقاب 3- درخلال، درطي | ||
انگلیسی | container, dish, vessel, receptacle, utensil, vase, repository, form, adverb, during | ||
عربی | حاوية، إناء، صندوق، صهريج، فنطاس حوض، وعاء | ||
مرتبط | بشقاب، غذا، ظروف، خوراک، بخشی از غذا، کشتی، رگ، اوند، هر نوع مجرا یا لوله، نهنج، حفره درون سلولی گیاه، جا، وسایل، مخلفات، اسباب، گلدان، گلدان نقره و غیره، مخزن، انبار، صندوق تابوت، خاصگی، فرم، شکل، صورت، فورم، گونه، قیدی، معین فعل، عبارت قیدی، طی، در طی، هنگام، در مدت، سر | ||
واژه | ظرف | ||
معادل ابجد | 1180 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | zarf | ||
ترکیب | (اسم) [عربی، جمع: ظروف] | ||
مختصات | (ظَ) [ ع . ] (اِ.) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی ظرف | ||
پخش صوت |
جاي چيزي، باردان، آنچه در آن چيزي نهند
1- كاسه
2- آوند، بشقاب
3- درخلال، درطي
container, dish, vessel, receptacle, utensil, vase, repository, form, adverb, during
حاوية، إناء، صندوق، صهريج، فنطاس حوض، وعاء
بشقاب، غذا، ظروف، خوراک، بخشی از غذا، کشتی، رگ، اوند، هر نوع مجرا یا لوله، نهنج، حفره درون سلولی گیاه، جا، وسایل، مخلفات، اسباب، گلدان، گلدان نقره و غیره، مخزن، انبار، صندوق تابوت، خاصگی، فرم، شکل، صورت، فورم، گونه، قیدی، معین فعل، عبارت قیدی، طی، در طی، هنگام، در مدت، سر