فرو دویدن
licenseمعنی کلمه فرو دویدن
معنی واژه فرو دویدن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
عربی | شغل، ركض، ترشح، جري، سحب، جرى، أدار، هرول، عجل، تسرع، قاد، حكم، دخل، عدا، عبر، سجل نقطة في البيسبول، خاض معركة، انزلق، ظل نافذ المفعول، وقع، سال، أذاب، نما بسرعة، أيد ترشيح، انتشر، تكرر، بدأ العدو، سوق بسرعة، إجتاز بسرعة، طارد، تصفح بسرعة، قاد السيارة، صنف الأوراق، صفى، رسم خطا، أنسل، طبع، نشر، جولة، ترشيح، مجرى، مسار، المدى البعيد، سباق عدو، نموذج، انقضاض، رتل، سباق في العدو، ميل، تواصل، نوع، انحدر، طريق، نزهة، يركض | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "فرو دویدن" از دو بخش "فرو" و "دویدن" تشکیل شده است. در اینجا به بررسی قواعد فارسی و نگارشی این ترکیب میپردازیم:
با توجه به موارد فوق، در استفاده از ترکیب "فرو دویدن"، به معنای آن، صرف، و نگارش صحیح آن دقت کنید. | ||
واژه | فرو دویدن | ||
معادل ابجد | 360 | ||
تعداد حروف | 8 | ||
نوع | مصدر | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی فرو دویدن | ||
پخش صوت |
- 1 سرازير شدن بسرعت پايين کلمه "فرو دویدن" از دو بخش "فرو" و "دویدن" تشکیل شده است. در اینجا به بررسی قواعد فارسی و نگارشی این ترکیب میپردازیم: معنی و کاربرد: "فرو دویدن" به معنای دویدن به سمت پایین یا پایین آمدن با سرعت است. این ترکیب معمولاً در متون ادبی یا توصیفی به کار میرود. نحو: "فرو" به عنوان قید و "دویدن" به عنوان فعل عمل میکند. معمولاً در جملات، فاعل و مفعول به وضوح مشخص میشوند، برای مثال: «او فرو دوید». زمان: مانند دیگر افعال، "فرو دویدن" میتواند در زمانهای مختلف صرف شود: تکیهگذاری: در نوشتار فارسی، معمولاً به تکیهگذاری بر روی کلمات توجه میشود. در "فرو دویدن"، میتوان تکیه را بر روی "دویدن" گذاشت تا تأکید بر عمل دویدن به سمت پایین باشد. با توجه به موارد فوق، در استفاده از ترکیب "فرو دویدن"، به معنای آن، صرف، و نگارش صحیح آن دقت کنید.
آمدن - 2 فرونشستن آب .
شغل، ركض، ترشح، جري، سحب، جرى، أدار، هرول، عجل، تسرع، قاد، حكم، دخل، عدا، عبر، سجل نقطة في البيسبول، خاض معركة، انزلق، ظل نافذ المفعول، وقع، سال، أذاب، نما بسرعة، أيد ترشيح، انتشر، تكرر، بدأ العدو، سوق بسرعة، إجتاز بسرعة، طارد، تصفح بسرعة، قاد السيارة، صنف الأوراق، صفى، رسم خطا، أنسل، طبع، نشر، جولة، ترشيح، مجرى، مسار، المدى البعيد، سباق عدو، نموذج، انقضاض، رتل، سباق في العدو، ميل، تواصل، نوع، انحدر، طريق، نزهة، يركض