قایم مقام
licenseمعنی کلمه قایم مقام
معنی واژه قایم مقام
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | جانشين، خليفه، مباشر، نايب، نماينده، وارث، وكيل | ||
انگلیسی | deputy, vicar, surrogate, successor, locum tenens, vice-chancellor | ||
عربی | النائب، مندوب، ممثل، الممثل، مفوض، وكيل، نائب | ||
مرتبط | نایب، جانشین، نماینده، وکیل، خلیفه، نایب مناب، معاون، کشیش بخش، عوض، خلف، جانشین موقت، نائب رييس، معاون رئيس دانشگاه | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "قایم مقام" یکی از اصطلاحات قدیمی در زبان فارسی است که به معنای نایب یا جانشین به کار میرود. برای نگارش صحیح و مطابق با قواعد زبان فارسی، لازم است به نکات زیر توجه کنید:
اگر سوالات دیگری در زمینه قوام مقام یا دیگر مباحث نگارشی دارید، خوشحال میشوم کمک کنم! | ||
واژه | قایم مقام | ||
معادل ابجد | 332 | ||
تعداد حروف | 8 | ||
مختصات | ( ~ . مَ) [ ع . قائم مقام ] (اِمر.) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی قایم مقام | ||
پخش صوت |
- 1 جانشين نايب مناب : کلمه "قایم مقام" یکی از اصطلاحات قدیمی در زبان فارسی است که به معنای نایب یا جانشین به کار میرود. برای نگارش صحیح و مطابق با قواعد زبان فارسی، لازم است به نکات زیر توجه کنید: تلفظ و نوشتار: این کلمه به صورت "قائم مقام" و نه "قایم مقام" نوشته میشود. در اینجا "قائم" به معنی ایستاده و پایدار است و "مقام" به معنای جایگاه و موقعیت. نقطهگذاری: اگر این کلمه بخشی از جمله است، باید در جای درست و با رعایت قواعد نقطهگذاری (فاصله، کاما، نقطه و ...) نوشته شود. کاربرد: "قائم مقام" معمولاً در متون اداری، رسمی یا تاریخی به کار میرود و به عنوان یک عنوان شغلی نیز مورد استفاده قرار میگیرد. اگر سوالات دیگری در زمینه قوام مقام یا دیگر مباحث نگارشی دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
چون طاهر وفات يافت ابو علي در مدينه
قائم مقام او شد .
- 2 وزيراعظم نخست وزير .
جانشين، خليفه، مباشر، نايب، نماينده، وارث، وكيل
deputy, vicar, surrogate, successor, locum tenens, vice-chancellor
النائب، مندوب، ممثل، الممثل، مفوض، وكيل، نائب
نایب، جانشین، نماینده، وکیل، خلیفه، نایب مناب، معاون، کشیش بخش، عوض، خلف، جانشین موقت، نائب رييس، معاون رئيس دانشگاه