لوس
licenseمعنی کلمه لوس
معنی واژه لوس
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بي مزه، خنك، يخ 2- بچه ننه، ننر | ||
انگلیسی | capricious, facetious, fickle, gaudy, spoilt, spooney, spoony, los | ||
مرتبط | هوس باز، دمدمی مزاج، بوالهوس، شوخ، هیجان، اهل شوخی بیجا، بی ثبات، بی وفا، دمدمی، متلون، پر زرق و برق، زرق و برق دار، نمایش دار، جلف، پر زرق وبرق وتوخالی، خراب، خراب شده، ضایع، اهل بوس و کنار | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "لوس" در زبان فارسی معمولاً به معنای نازک، نرم، یا به نوعی نازپرورده و لوس به کار میرود. در زبان محاوره و ادبیات، این کلمه بیشتر به معنای محبت و تلخی نداشتن یا در مواردی به معنای بیمحتوا و سطحی بودن نیز استفاده میشود. برای نوشتار صحیح و بیان این کلمه در جملههای مختلف، به چند نکته توجه کنید:
با رعایت این نکات، میتوانید به خوبی از کلمه "لوس" در نوشتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | لوس | ||
معادل ابجد | 96 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | lus | ||
ترکیب | (صفت) | ||
مختصات | (اِ.) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی لوس | ||
پخش صوت |
تملق و فروتني و چرب زباني و مردم را بزبان خوش کلمه "لوس" در زبان فارسی معمولاً به معنای نازک، نرم، یا به نوعی نازپرورده و لوس به کار میرود. در زبان محاوره و ادبیات، این کلمه بیشتر به معنای محبت و تلخی نداشتن یا در مواردی به معنای بیمحتوا و سطحی بودن نیز استفاده میشود. برای نوشتار صحیح و بیان این کلمه در جملههای مختلف، به چند نکته توجه کنید: استفاده از کلمه در متن: باید مشخص کنید که آیا قصد دارید از "لوس" به عنوان صفت استفاده کنید یا به شیوهای دیگری. معمولاً به صورت صفت به کار میرود و باید در جملههای مناسب قرار گیرد. نکات نگارشی: در نوشتار رسمی، بهتر است از زبان ساده و شفاف استفاده کنید و از بهکارگیری اصطلاحات محاورهای یا غیررسمی در متون رسمی خودداری کنید. اجتناب از کلمات بیمعنی: اگر قصد دارید از این کلمه در متنی استفاده کنید، سعی کنید آن را بهگونهای به کار ببرید که مفهوم اصلی آن، یعنی حسی نرم و دلنشین یا حتی انتقادی درباره یک رفتار یا شخصیت را منتقل کند. با رعایت این نکات، میتوانید به خوبی از کلمه "لوس" در نوشتار خود استفاده کنید.
فريفتن و بازي دادن، گفتار خوش،
فروتني بيش از حد و اندازه
1- بي مزه، خنك، يخ
2- بچه ننه، ننر
capricious, facetious, fickle, gaudy, spoilt, spooney, spoony, los
هوس باز، دمدمی مزاج، بوالهوس، شوخ، هیجان، اهل شوخی بیجا، بی ثبات، بی وفا، دمدمی، متلون، پر زرق و برق، زرق و برق دار، نمایش دار، جلف، پر زرق وبرق وتوخالی، خراب، خراب شده، ضایع، اهل بوس و کنار