محو
licenseمعنی کلمه محو
معنی واژه محو
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1-اسم 2- زايل، معدوم، منهدم، نابود، نيست 3- ازبين بردن، زدودن، ستردن 4- امحا، پاك، زدوده، محذوف 5- مدهوش 6- نسخ 7- اضمحلال، زوال، نابودي 8- ناپيدا، ناپديد، پنهان، نهان 9- غرق، غرقه 10- مجذوب | ||
متضاد | صحو، پيدا | ||
انگلیسی | elimination, abolition, obliteration, erasure, suppression, effacement, fading | ||
عربی | قضاء، إزالة، حذف، تخلص من، طرد، إقصاء عن | ||
مرتبط | حذف، رفع، طرد، زدودگی، لغو، فسخ، برانداختگی، الغا مجازات، خرابکاری، حک، جای پاک شدگی، تراشیدگی، فرونشانی، توقیف، جلو گیری، قمع، موقوف سازی | ||
واژه | محو | ||
معادل ابجد | 54 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | mahv | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی] | ||
مختصات | (مَ) [ ع . ] (مص م .) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی محو | ||
پخش صوت |
پاک کردن حروف و نقوش را از لوح،
پاک کردن نوشته و نقش و جز آن را، زايل کردن
1-اسم
2- زايل، معدوم، منهدم، نابود، نيست
3- ازبين بردن، زدودن، ستردن
4- امحا، پاك، زدوده، محذوف
5- مدهوش
6- نسخ
7- اضمحلال، زوال، نابودي
8- ناپيدا، ناپديد، پنهان، نهان
9- غرق، غرقه
10- مجذوب
صحو، پيدا
elimination, abolition, obliteration, erasure, suppression, effacement, fading
قضاء، إزالة، حذف، تخلص من، طرد، إقصاء عن
حذف، رفع، طرد، زدودگی، لغو، فسخ، برانداختگی، الغا مجازات، خرابکاری، حک، جای پاک شدگی، تراشیدگی، فرونشانی، توقیف، جلو گیری، قمع، موقوف سازی