محو کردن
licenseمعنی کلمه محو کردن
معنی واژه محو کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | از بين بردن، زدودن، زايل كردن، معدوم كردن | ||
انگلیسی | blur, wipe out, eliminate, deface, obliterate, blot out, erase, raze, annihilate, cause to disappear, disfeature, efface, expunge, rase | ||
عربی | شىء ضبابي، لطخ، غشى البصر، أصبح غير واضح، طمس | ||
مرتبط | لک کردن، تیره کردن، حذف کردن، برطرف کردن، رفع کردن، بیرون کردن، از شکل انداختن، ضایع یا محوکردن، بد شکل کردن، پاک کردن، معدوم کردن، سربه سر کردن، ستردن، تراشیدن، خراشیدن، اثار چیزی را از بین بردن، ویران کردن، بریدن، نابود کردن، از بین بردن، خرد کردن، خنثی نمودن، صفات ممتازه چیزی را از بین بردن، خود را تحت الشعاع قرار دادن، حذف کردن از، با خاک یکسان کردن، خراش دادن، له کردن | ||
واژه | محو کردن | ||
معادل ابجد | 328 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی محو کردن | ||
پخش صوت |
ستردن نابود کردن
(مصدر) - 1 پاک کردن ستردن :
صورت صبر از دل محو کرد. - 2 نابود کردن :
خواهد تا هويت او محو کند ...
از بين بردن، زدودن، زايل كردن، معدوم كردن
blur, wipe out, eliminate, deface, obliterate, blot out, erase, raze, annihilate, cause to disappear, disfeature, efface, expunge, rase
شىء ضبابي، لطخ، غشى البصر، أصبح غير واضح، طمس
لک کردن، تیره کردن، حذف کردن، برطرف کردن، رفع کردن، بیرون کردن، از شکل انداختن، ضایع یا محوکردن، بد شکل کردن، پاک کردن، معدوم کردن، سربه سر کردن، ستردن، تراشیدن، خراشیدن، اثار چیزی را از بین بردن، ویران کردن، بریدن، نابود کردن، از بین بردن، خرد کردن، خنثی نمودن، صفات ممتازه چیزی را از بین بردن، خود را تحت الشعاع قرار دادن، حذف کردن از، با خاک یکسان کردن، خراش دادن، له کردن