مشاهده
licenseمعنی کلمه مشاهده
معنی واژه مشاهده
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- ديد، ديدار، رويت، مشاهدت، معاينه، نظارت، نظاره 2- نظر، نگاه، نگرش 3- ديدن، نظاره كردن، نگاه كردن، نگريستن | ||
انگلیسی | observation, seeing, witnessing, perception, view | ||
عربی | مراقبة، رصد، ملاحظة، رقابة، مشاهدة، تأمل، ترصد | ||
ترکی | görüş | ||
فرانسوی | voir | ||
آلمانی | sicht | ||
اسپانیایی | vista | ||
ایتالیایی | visualizzazione | ||
مرتبط | رعایت، ملاحظه، مراقبت، تماشا، دید، رویت، بینش، قوه دید، ادراک، درک، احساس، دریافت، مشاهده قوه ادراک | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "مشاهده" در زبان فارسی به معنای دیدن یا نگریستن به چیزی است. برای استفاده صحیح از این کلمه و نگارش مناسب آن، میتوان به چند نکته توجه کرد:
با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "مشاهده" به درستی و به زیبایی در جملات فارسی استفاده کرد. | ||
واژه | مشاهده | ||
معادل ابجد | 355 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | mošāhede | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی: مشاهَدَة] | ||
مختصات | (مُ هَ دَ) [ ع . مشاهدة ] (مص م .) | ||
آواشناسی | moSAhede | ||
الگوی تکیه | WWWS | ||
شمارگان هجا | 4 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی مشاهده | ||
پخش صوت |
مشاهده و مشاهدت در فارسي : ديد کلمه "مشاهده" در زبان فارسی به معنای دیدن یا نگریستن به چیزی است. برای استفاده صحیح از این کلمه و نگارش مناسب آن، میتوان به چند نکته توجه کرد: مفهوم و کاربرد: نحو جمله: الفاظ همخانواده: قید و زبان ادبی: با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "مشاهده" به درستی و به زیبایی در جملات فارسی استفاده کرد.
(مصدر) - 1 ديدن بچشم نگريستن
- 2 بديده ء تامل ديدن نظر کردن .
-3 باکسي در جايي حاضر بودن . - 4 (اسم)
معاينه ديدار : بمطالعه و مشاهده
ايلگ خان بجانب بخارا نهضت نمود .
- 5 الف - ديدن اشيا ء بدلايل توحيد .
ب - رويت حق در اشيا ء جمع : مشاهدات .
1- ديد، ديدار، رويت، مشاهدت، معاينه، نظارت، نظاره
2- نظر، نگاه، نگرش
3- ديدن، نظاره كردن، نگاه كردن، نگريستن
observation, seeing, witnessing, perception, view
مراقبة، رصد، ملاحظة، رقابة، مشاهدة، تأمل، ترصد
görüş
voir
sicht
vista
visualizzazione
رعایت، ملاحظه، مراقبت، تماشا، دید، رویت، بینش، قوه دید، ادراک، درک، احساس، دریافت، مشاهده قوه ادراک